فرادست. [ ف َ دَ ] ( ق مرکب ) بیشتر با فعل آمدن به کار رود و بمعنی پیش آمدن باشد : مگر باز سپید آمد فرادست که گلزار شب از زاغ سیه رست ؟نظامی.چو عیسی بر دو زانو پیش بنشست خری با چارپا آمد فرادست.نظامی.|| با فعل دادن ، بمعنی سپردن و تسلیم کردن : ابوالقاسم بدین تسویل و تخجیل فریفته شدو زمام خویش فرا دست نصر داد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 231 ).
معنی کلمه فرادست در فرهنگ عمید
آن که بر دیگری تفوق و برتری دارد، بالاتر. * فرادست آمدن: (مصدر لازم ) [قدیمی] ۱. به دست آمدن. ۲. پیش آمدن. * فرادست دادن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] سپردن، به دست کسی دادن.
معنی کلمه فرادست در فرهنگ فارسی
به دست ٠ یا فرا دست آمدن ٠ پیش آمدن ٠ یا فرا دست دادن ٠ سپردن تسلیم کردن ٠
جملاتی از کاربرد کلمه فرادست
دیار بکر کوچکترین دیار از سرزمین جزیره بوده و در شمال آن قرار میگرفت. شهرهای دیار بکر همگی در ساحل فرادست رود دجله قرار داشتند. شهر آمد در غرب دجله مرکز دیار بکر بود و از جمله شهرهای مهم دیگر آن میتوان به میافارقین و حصن کیف اشاره کرد. از جمله طوایف کرد دیار بکر میتوان به کردهای حمیدی، دوستکی، خاندان مروانی و کردهای بشنویه اشاره کرد. کردهای مروانی از سال ۳۸۰ تا ۴۸۹ قمری در دیاربکر حکومتی کرد به نام مروانیان تأسیس کردند که میان خلفای عباسی و دولت روم نقش واسطه داشت.
آن گه حقّ زنان و داد ایشان را فرا پیوست، گفت: فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا این خوف ایدر حقیقی است. میگوید اگر ترسی آید که میان ایشان راستی و داد نتوانید که کنید، «فواحدة» یک آزاد زن بزنی کنید، أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ یا آنچه بملک ید فرادست آید، از کنیزکان و بردگان. عرب مملوک را ملک ید خوانند.
کَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ (۲۰) آری شما میدوست دارید این جهان نزدیک فرادست و شتابنده بخلق.
در زمان سلطنت پادشاه ژوآنگ، چو به اوج قدرت خود رسید و فرمانروای آن یکی از پنج فرمانروای فرادست دوران به حساب می آمد. پس از تعدادی نبرد با ایالتهای همسایه، بین سالهای ۶۹۵ تا ۶۸۹ پ. م، پایتخت چو از دانیانگ به یینگ در جنوب شرقی منتقل شد. چو ابتدا قدرت خود را با ضمیمه کردن سایر ایالتها در منطقه اصلی خود (هوبئی کنونی) تثبیت کرد، سپس به سمت شمال به سمت دشت شمال چین گسترش یافت. در تابستان ۶۴۸ پ. م، ایالت هوآنگ به ایالت چو ضمیمه شد.
در ۶۵۱ پ. م، حاکم هوآن سونگ (宋桓公) درگذشت و این ناحیه را به حکومت حاکم شیانگ واگذار کرد که از سال ۶۵۱ تا ۶۳۷ پ. م سلطنت کرد. برخی او را یک فرمانزوای فرادست میدانستند، اما نتوانست این نقش را حفظ کند. او در نهایت به دست نیروهای چو افتاد.
مارکس و انگلس معتقد بودند که در طول تاریخ همواره افراد فرادست ثمره و حاصل کار افراد فرو دست را در تمام جوامع برداشت میکنند و همین عامل وجود فقر در طبقات پایین یک جامعه با وجود انجام کارهای سخت و فراوان توسط اعضای آن است.
نام مغول (نام دیگری برای امپراتوری گورکانی) مشتق شده از نام اصلی سرزمین تیموریان در استپ های آسیای میانه (ترکستان) پس از فتح به دستِ چنگیز خان است و از این رو به عنوان مغولستان شناخته میشود. اگر چه در اوایل مغولها به زبان جغتایی نیز صحبت میکردند و برخی از شیوههای ترکی- مغولی خود را حفظ کرده بودند ولی اساساـ ایرانی سازی شده بودند و زبان و ادب فارسی و فرهنگ فرادست را به جنوب آسیا منتقل کردند و در نتیجه پایگاهی برای فرهنگ هندوایرانی و گسترش اسلام در آسیای جنوبی شد.
خوشا امید اگر آید فرادست خوشا بخت کسی کاین دولتش هست
ما أَغْنی عَنْهُ مالُهُ نیاید او را بکار مال او وَ ما کَسَبَ (۲) و نه آنچه فرادست آورد.
من آن گه گفتم او آید فرادست که اقبال مَلِک در بنده پیوست
مرد جوانی که عاشق یک بانوی طبقه فرادست است، عاشق دختری می شود و این حقیقت را که قبلا نامزد کرده، پنهان می کند. مرد جوان برای جذب دختر دو بازیگر را در نقش پدر و مادر خود به خدمت می گیرد. دختر به نقشه پی می برد و وقتی مرد در موقعیتی قرار می گیرد که باید انتخاب کند آینده ای آرام را با دختر بر می گزیند.
شیخ الاسلام گفت: کی هر که برین بیفزاید، کار فرادست خود دهد، کی دران درماند. گفت: اربهانه نیستی، کس را با نیافت این کار زندگانی نیستی.گفت: وقتی صوفی با دنیا گشت، او را گفتند: کی سبب چه بود؟ گفت: سبب سوزنی بود: گفت چگونه؟ گفت: بسفر میرفتم گفتم کی سوزن باید. چون بدست آمد گفتم: چیزی باید کی دران آویزم، کنف فرادست آوردم گفتم: که کنف در دست نتوانم گرفت، رکوهٔ بدست آوردم. گفتم حمالی نتوانم کرد، رفیق بدست آورم، فراهم پیوست تا اینجا این همه از آن بایست سوزن بود.
ناشر قبلی، نشریات ایمجین گفته بود که خوانندگان این مجله ۸۰ درصد مرد و ۲۰ درصد زن است. میانگین گروه سنی ۲۲ تا ۴۵ سال و خوانندگان از طبقه فرادست هستند.
بگفتم زلف او گیرم فرادست خطا گفتم مرا بویی پسندست
مراد آن به که دیر آید فرادست که هر کس زودخور شد زود شد مست
دستنشانده بودن افتخار به حساب میآمد و معمولاً به آسانی به کسی داده نمیشد. در واقع، تنها اعضای طبقهٔ فرادست و نجیبزادگان اجازه داشتند دستنشانده شوند. از این رو، اشرافی چون دوکها و شوالیهها اجازه داشتند سوگند وفاداری یاد کنند، اما کشاورزان به این کار مجاز نبودند. مقامهای عالی رتبهٔ کلیسای کاتولیک نیز میتوانستند دستنشانده شوند که شامل سراسقفها، اسقفها و راهبان بلندمرتبه میشد. اینان وظایف فئودالی خدمت نظامی و مدیریت کشاورزی را نیز در بعضی موارد عهدهدار میشدند. هیچکس دیگری از جمله کشیشان دون پایه، نمیتوانستند دستنشانده شوند و حتی در میان طبقه فرادست هم همه دستنشانده نبودند. با این حال اکثر این افراد چنین منصبی داشتند.