فر و شکوه

معنی کلمه فر و شکوه در لغت نامه دهخدا

فر و شکوه. [ ف َرْ رُ ش ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) فر و زیب. جلال و شکوه. بزرگی : پس لشکرگاهی عظیم به فر و شکوه بزد. ( اسکندرنامه منثور ).

معنی کلمه فر و شکوه در فرهنگ فارسی

فر و زیب . جلال و شکوه

جملاتی از کاربرد کلمه فر و شکوه

به پای اسب جلالش تو پیل گردون مور به جنب فر و شکوه تو کوه آهن کاه
سراسر جمال است و فر و شکوه بر آن هیچ آهو پدیدار نیست
چون به معراج یقین می رفت با فر و شکوه جبرییلش در ره تعظیم، چاکر آفرید
یمن لقا و ناصیتش منقطع مباد فر و شکوه طلعت او مستدام باد
شوکتشان بخشد و فر و شکوه سازدشان سرور چندین گروه
حسن تو را، آفتاب و ماه ندارد فر و شکوه تو پادشاه ندارد
بر قله کوه یافتندش با فر و شکوه یافتندش
به جان سرافراز پاکان خویش به فر و شکوه نیاکان خویش
خواهی اگر این ملک باز بیند آن فر و شکوه و بزرگواری
آن فر و شکوه کبریاییت چه شد؟ آن لاف خدیوی و خداییت چه شد؟