معنی کلمه غورت در لغت نامه دهخدا
غورة. [ غ َ رَ ] ( ع مص ، اِ ) اسم مرت از غَور. ( از اقرب الموارد ).یکبار آمدن بزمین نشیب. یکبار درآمدن و داخل شدن درچیزی. رجوع به غَور شود. || آفتاب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || میان روز. ( منتهی الارب ). ظُهر. قائله. ( اقرب الموارد ). وسط روز.
غورة. [ غ َ رَ / غو رَ ] ( اِخ ) نام جایی است از نواحی یمامه. در اخبار آمده است : رسول خدا سه اقطاع به مَجّاعةبن مرارة داد و آنها غوره و غرابه و حُبَل از نواحی یمامه بودند. ( از معجم البلدان ).