جملاتی از کاربرد کلمه غم سوز
روشنی روز توی شادی غم سوز توی ماه شب افروز توی ابر شکربار بیا
شمعسان پروانه عکس خود آرد در بغل گر همین باشد غم سوز و گداز آیینه را
گر چه غم سوز و غصه کاهست او زو برمن، آب زیر کاهست او
شیب و بالا و نظر نقش خیالت چه شود یوسفم را چو غم سوز زلیخایی نیست
کس را غم سوز دل ما نیست درین بزم شمع از غم ما سوخته و ما ز غم شمع