معنی کلمه غلط کاری در لغت نامه دهخدا
بترس از غلطکاری روزگار
که چون ما بسی را غلط کرد کار.نظامی ( از بهار عجم ) ( آنندراج ).با من آن یار فارغ از یاری
یا غلط کرد یا غلطکاری.نظامی.مرا کار با نغز گفتاری است
همه کار من خود غلطکاری است.نظامی.غلطکاری این خیالات نغز
برآورد جوش دلم را به مغز.نظامی.|| کار غلط کردن. اشتباه کردن. ناراست پیمودن. خطاکاری. نادرستی.