معنی کلمه غزنین در لغت نامه دهخدا
و لما مضوا واعتضت عنهم عصابة
دعوا بالتناسی فاغتنمت التناسیا
و خلّفت فی غزنین لحماً کمضغة
علی وضم للطیر للعلم ناسیا.( از معجم البلدان ذیل غزنین و غزنة ).غزنین از اقلیم سیم است. طولش از جزایر خالذات فاک ، و عرض از خط استوا لج کا همچون عرض بغداد. شهر کوچک است و هوایش سرد است ، و اگر تغییر هوا به سبب عرضی بودی بایستی این هر دو موضع یک هوا داشتی ، بلکه تمام اقلیم اول و ثانی و ثالث که به ارتفاع آفتاب نزدیک اند گرم بودی ، و دیگرها که بعدی دارندسرد بودی. اما چون تغییر هوا جهت فراز و نشیب زمین است هرجا بلند است سرد است ، و هرجا پست است گرم میباشد. ( نزهة القلوب چ لیدن صص 146 - 147 ). اسم شهری است در حدود افغانستان حالیه. ( فرهنگ شاهنامه تألیف شفق ). نام ولایتی است مشهور در زابلستان که دارالملک محمود غزنوی پسر ناصرالدین سبکتکین بود، و سالها محمودغزنوی به آبادی و وسعت آن ولایت کوشید و آن را از بابت تعظیم «حضرت » می گفتند چنانکه مسعود سعد گفته :
چو کردم از هند آهنگ حضرت غزنین
بر آن محجل تازی نژاد بستم زین.
و ابوالفرج رونی در تهنیت ورود شاه به غزنین گفته :
شه باز به حضرت رسید هین
یک ران مرا برنهید زین.
و منسوب بدانجا را غزنوی گویند، زیرا غزنو مانند غزنه و غزنین نام آن شهر است. این شهر هزار باب مدرسه داشته است. ( از آنندراج ) ( انجمن آرا ). حکیم سنائی غزنوی را غزنیچی گفته است. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) و این ظاهراً منسوب غزنی ( = غزنین ) می باشد. رجوع به غزنیجی و غزنیچی شود. رشیدی در فرهنگ خود آرد: غزنین و غزنه شهر معروف ، و غزنیچی منسوب بدان است - انتهی. ولی ظاهراً غزنیچی منسوب به غزنی ( = غزنین و غزنه ) میباشد. رجوع به غزنیجی و غزنیچی شود. غزنی یا غزنه کنونی از شهرهای مرکزی افغانستان است و در سراشیبی ارتفاعات سفیدکوه که به سوی جنوب امتداد می یابد، قرارداد. سکنه آن 27084 تن است . شهری است عقب مانده و تجارت ضعیفی دارد. در اطراف آن قبرهایی از چند تن از بزرگان مسلمین وجود دارد و به همین سبب این شهر معروف میباشد. خرابه های غزنه قدیم پایتخت غزنویان در شمال شرقی همین شهر به فاصله پنج هزار گز قرار دارد. غزنی در جنگهائی که میان افغانها و انگلستان در سالهای 1839-1841م. واقع شد به تصرف انگلیسها درآمده بود. ولی پس از جنگ دوم جهانی آنجا را ترک کردند. رجوع به دائرة المعارف اسلام ذیل غزنه و قاموس الاعلام ترکی شود : غزنین و آن ناحیتها که بدو پیوسته است همه را به زابلستان بازخوانند. ( حدود العالم ).