غز

معنی کلمه غز در لغت نامه دهخدا

غز. [ غ ُ ] ( اِ ) در تداول مردم رامیان گردکان. تلفظی از گوز که معرب آن جوز است.
غز. [ غ ُزز ] ( ع اِ ) کنج دهن از طرف درون. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). زاویة الفم من باطن الخدین. شِدق یا شَدق. ( المنجد ).
غز. [ غ ُ ] ( اِخ ) صنفی از ترکان غارتگر بوده اند که در زمان سلطان سنجر قوت گرفتند و خراسان را به تصرف آوردند و سلطان سنجر را گرفته در قفس کردند. ( برهان قاطع ). غُزّ گروهی از ترکان است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جنسی است از ترکان. ( مهذب الاسماء ). کلمه ای است که مسلمانان ، قبیله ترک اغز را بدان مینامیدند. ( حاشیه برهان چ معین ). لفظ ترکی است که در نظم و نثر فارسی داخل شده و آن طایفه ترکمانان اند که به سلطان سنجربن ملکشاه سلجوقی یاغی شدند و بعد از محاربه سلطان در دست آنان گرفتار شد و او را در قفس کردند و ایران را بغارتیدند و اکابر را بکشتند. خاقانی گفته :
آن مصر مملکت که شنیدی خراب شد
و آن نیل مکرمت که بدیدی سراب شد
گردون سر محمد یحیی به باد داد
محنت قرین سنجر مالک رقاب شد
حکیم انوری به خاقان سمرقند قصیده ای فرستاده و در آن گفته :
خبرت هست کزین زیر و زبر شوم غزان
نیست یک پی ز خراسان که نشد زیر و زبر
نکند خطبه به هر خطه ، به نام غز، از آنک
در خراسان نه خطیب است کنون ، نه منبر.
این طایفه را قراغز نیز گفته اند و طایفه قراگوزلو را قراغزلو دانسته اند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). دزی در ذیل قوامیس عرب گوید: واحد غُزّ، غزی ، و جمع آن اغزاز است. غز، نام خاص قبیله ای از ترکان میباشد ولی به کردها اطلاق کرده اند. در نیمه دوم قرن دوازدهم گروهی از غز به همراهی قره قوش از مصر به شمال آفریقا آمدند و اعمال مهمی را در این کشور انجام دادند. کم کم این غزها به خدمت الموحدین داخل شدند و اینان کمانهائی داشتند که به خود آنان اختصاص داشت ( قسی الغز ) و سیزدهمین مرتبه را از مراتب نظامی تشکیل میدادند. اینان در نزد الموحدین بسیار مورد توجه بودند و المنصورآنان را بر سربازان کشور خود ترجیح میداد ولی به تدریج وضع تغییر کرد و در قرن 17 م. مقام خود را از دست دادند و شغل داغ گذاشتن و شلاق زدن و بالاخره سر بریدن زندانیان به ایشان محول گردید و به همین سبب کلمه الغز در پرتقال معنی جلاد را به خود گرفته است. - انتهی. در دائرة المعارف اسلام چنین آمده : غز لغت تازی است که به قبیله ترکان اوغز اطلاق می شود. ظاهراً قوم بزرگی که در قرن ششم همه قبایل ساکن چین تا دریای سیاه را به صورت امپراطوری واحدی از صحرانشینان درآورد، بدین نام خوانده شده است. در نوشته های قرن هشتم اورخون هم از این قوم به نام تغز اوغز ( نُه اوغز ) یاد شده است ، بنابراین به نه قبیله کوچک تقسیم میشدند. درباره همبستگی های زبانشناسی و نژادشناسی اوغزها با سایر اقوام ترک عقایدمختلف است. کوشش «رامشتدت » در اثبات اینکه از نظر زبانشناسی اوغز بایستی همان کلمه مغولی اویرات ( یابه طور اخص اوجیرد ) باشدو همچنین نظر دانشمندان مختلف دیگر از جمله مونکاسی درباره این موضوع که اوغز همان اوغور و اویغور می باشد، به جائی نرسیده است.آخرین بار که نام تغزاوغز که اعراب آن را تغزغز نامیده اند در باختر زمین ذکر شده است ، سال 205 هَ. ق. میباشد و این زمانی است که می گویند ایشان به سرزمین اشروسنه تاختند. جغرافی دانان قرن چهارم هجری قمری تنها نام غز را به قوم ساکن مغرب داده اند، بی اینکه عددی بدان بیفزایند. این اقوام غز همسایگان بلافصل دارالاسلام ، از گرگان در کنار دریاچه خزر تا فاراب و اسبیجاب در منطقه سیردریا بوده اند. کشور آنان از مغرب به قلمرو اقوام خزر و بلغار، از مشرق به سرزمین خرلخان ، از شمال به مملکت کیماک ها ( به ترکی : کمک ) محدود بوده است. در عوض برای رفتن از دارالاسلام به سرزمین تغزغزان لازم بود از مرز شرقی فرغانه سراسر قلمرو خرلخان طی شود، و این سفر بیش از سی روز به طول می انجامید. مسیر علیای شط اتل ؛ یعنی «گامه » مرز بین سرزمین اقوام غز و کیماک ها را تعیین میکرد. در همین قرن قسمتی از قبایل غز از برادران خود جدا شده و به شبه جزیره ٔسیاهکوه ( منگشلک )، که سابقاً غیر مسکون بود، مهاجرت کرده بودند. مستعمرات عمده قبیله در مسیر سفلای سیردریا بود. بنا به گفته ابن الاثیر این اقوام غز در زمان خلیفه المهدی ( 158 - 169 هَ. ق. ) از اقوام تغز اوغز جدا شده و از این زمان به اسلام گرویده بودند. درحقیقت اسلام در قرن ششم هجری قمری بین غزان رواج یافت. قسمتی از این قوم شاید در زمانی قدیمتر به مسیحیت رو آورده بودند. غزهای مسلمان را ترکمان هم نامیده اند. این نام که مأخذ روشنی ندارد، و بعدها اسم غز را به کلی منسوخ ساخته نخستین بار در کتاب المقدسی دیده می شود. در حدود پایان قرن چهارم هجری قمری اقوام غز مهاجرت به سرزمین مسلمانان را آغاز کردند. در مسکن جدید نخست در کشور بخارا نزدیک نور مستقر شدند. قسطنطین فرفوری نقل می کند که قبلاً هم شاخه دیگری از اقوام غز به منظور هجوم به پشنژها تا ماوراء ولگا به سوی مغرب تاختند و در قرن پنجم هجری قمری به صورت توده های وسیع در دو جهت پیش رفتند. در آسیای پیشین ، قسمتی از غزان یا ترکمانان به صورت دسته های راهزنانی که خودسرانه کار میکردند، و قسمتی از آنان به پیشوائی شهریاران خود از همه کشورهای متمدن گذشتند و تا بحرالروم ( مدیترانه ) پیش راندند. در مغرب اوزها در سال 1065 هَ. ق. از دانوب گذشتند و شبه جزیره بالکان را تا سالونیک و یونان ویران کردند، ولی پس از مدت کمی به وسیله پشنژها و بلغارها منهدم شدند. آنانکه زنده ماندند به خدمت کشور بیزانس درآمدند و ظاهراً بعدها در اقوام دیگر حل شدند. در عوض ، مهاجمات غزها از نظر وضع نژادشناسی آسیای پیشین دارای اهمیت بسیار است. سلسله سلجوقی ، که ناشی از غزان بود، کم کم موفق شد همه کشورهائی را که ازترکستان چین تا مرزهای مصر و امپراطوری بیزانس واقعبود، تحت انقیاد درآورد. ظاهراً سلجوقیان مرجحاً برادران خانه به دوش خویش را در حد غربی دولت خود مستقر ساختند، و بدین نحو جمعیت ترک نژاد آسیای صغیر و ایالات شمالی ایران بدان محل ها پذیرفته شدند. در مشرق تنها یک جنبش بزرگ از جانب غزان دیده می شود، در سال 548هَ. ق. قبایل ساکن نزدیک بلخ ضد سلطان سنجر قیام کردند، نتیجه آن ، اسارت سلطان و ویرانی خراسان و چندایالت دیگر بود. اما اثر این نهضت ها بر وضع سیاسی فقط برای دوره ای کوتاه بود و ظاهراً در وضع نژادی ابداً نفوذ نکرد. سرزمینی را که ترکان غز در طول سیردریا و شمال دریای خزر و دریای آرال رها ساختند اقوام قبچاق یا قفچاق ، که تیره ای از کیماک ها بودند، اشغال کردند. چنین آورده اند که قبچاق ها از سال 421 هَ. ق. = 1080 م. همسایگان خوارزم بوده اند. ناصرخسرو اصطلاح «دشت قبچاق » را، که بعدها جغرافیای مسلمانان آن را پذیرفت ، به همان معنی که سابقاً الاصطخری «بیابان غز» ( مفازة الغزیة ) نامیده بود، بکار میبرد. ابن الاثیر ازتقسیم غزان به دو قبیله اوچوق و بوزوق سخن میگوید.برای نخستین بار جزئیاتی مبسوط درباره این تقسیم و24 قبیله اوغز و نیاکان مشترک آنها و اوغزخان قهرمانی که نامش بر این قوم اطلاق شده است ، در تاریخ غازانی رشیدالدین می یابیم. همچنین در آنجا توتم ( که آن را «اونغون » نامند ) و خاتم «تمغا»ی هریک از قبایل معرفی شده است. در این کتاب اوغزخان به عنوان قهرمانی مسلمان ظاهر می شود. از لحاظ جغرافیائی محل قسمت عمده این افسانه در آسیای غربی و مصر و اروپا است و خود فرانکها هم تحت فرمان اوغزخان هستند. روایت دیگری از این افسانه ، که از نفوذ اسلام بر کنار مانده است ، به وسیله و. رادلف منتشر شده است که به خط اویغور ولی به لهجه ای جز اویغور که کلماتی فارسی مانند دوست و دشمن در آن دیده می شود، نوشته شده است. منشاء این روایت و زمان تدوین آن معلوم نیست. اعلام جغرافیائی که در آن هست غالباً به آسیای شرقی مربوط می شود و با عهد مغول مطابق است. رشیدالدین از افسانه ای مشابه در جای دیگری از کتاب خود استفاده نموده و ابوالغازی هم همین کار را کرده است . آنچه نویسندگان مسلمان دوره های بعد درباره اوغزخان و بیست و چهار قبیله اوغزنقل کرده اند، از تاریخ غازانی است ، بخصوص مورد تواریخ آل سلجوق ، که مؤلف آن بلندپروازیهای خیالی چنگیزخان را از تاریخ غازانی گرفته و فقط اوغزخان را به جای چنگیزخان نهاده ، نمونه خوبی از این اقتباس است. یک دانشمند ترک که در اثر این تحریف دچار اشتباه شده اخیراً نظر داده است که «مجموعه قوانین ترکان اوغز» «مبنای یاسای معروف چنگیزخان » را برای ما به جای گذارده است. همچنین بین ترکمانان دریای خزر، اوزخان ( به جای اوغزخان ) تا قرن نوزدهم میلادی به عنوان جد قومشان معروف بود. تاکنون هیچ افسانه عامیانه ای درباره زندگی و کارهای این قهرمان شناخته نشده است. در آسیای صغیر، حتی در دوره عثمانی ، مدتها «عهد اوغزها» ( اوغز زمانی ) زبانزد بود. هریک از افسانه های مربوط به زمانهای اولیه ، که به وسیله خوانندگان عامیانه «اوزان » نقل شده بود، اوغزنامه خوانده می شد. مجموعه ای ازاین افسانه ها در کتاب «دده قورقود» موجود است ، که تنها یک نسخه از آن مانده است. قورقود یا قورقورت که این کتاب درباره اوست ، در سواحل سیردریا ( مسکن قدیمی اوغزها ) و صحرای ترکمن به عنوان آوازه خوان و شخص مقدس و حکیم نیز معروف است.سابقاً افسانه های مشابهی هم در آذربایجان ، نزدیک دربند و آسیای صغیر رائج بود. عقیده ای که اینوسترانتزف اظهار کرده است ، و برحسب آن شاید این قورقود همان قورغودبن عبدالحمید باشد، که عمادالدین اصفهانی و ابن الاثیر از او یاد کرده اند،ابداً قابل قبول نیست. مسلماً افسانه باید قدیمتر باشد و اوغزها از آغاز مهاجرت خود شناخته شده اند، وگرنه این مسأله که چگونه در عرصه ای بدین وسعت پراکنده شده است ، روشن نمی شود.

معنی کلمه غز در فرهنگ فارسی

تر . اغز اوغز ۱ - نامی است که تازیان بقبیله ترکان [ اغز ] اطلاق کرده اند ظاهرا قوم بزرگی که درقرن ششم م . همه قبایل ساکن چین تا بحراسود را بصورت امپراتوری واحدی از صحرا نشینان در آورد بدین نام خوانده شده است . در نوشته های [ اورخون ] ( قر . ۸ م . ) از این قوم بنام [ تغز اوغز ] ( یعنی ۹ اغز ) نام برده اند . بنابراین این قبیله به نه قیله فرعی تقسیم شده بود . جغرافی دانان قر . ۴ ه . تنها نام غز را بقوم ساکن مغرب ( ترکستان ) داده اند . این ممالک اسلام از گرگان در کنار بحرخزر تا فاراب و اسبیجاب در منطقه سیردریا پراکنده بودند . کشور آنان از مغرب بقلمرو اقوام خزر و بلغار از مشرق بسرزمین خرلخان از شمال بمملکت کیماکها ( بترکی کمک ) محدود بود . مسیر علیای شط اتل یعنی [ کامه ] مرز بین سرزمین اقوام غز و کیماکها را تعیین میکرد . در همین قرن قسمتی از قبایل غز از برادران خود جدا شده و بشبه جزیره سیاه کوه ( منگشلگ ) که سابقا غیر مسکون بود مهاجرت کردند مستعمرات عمده قبیله غز در مسیر سفلای سیر دریا بود . اسلام در قرن ششم ه . بین غزان رواج یافت . غزهای مسلمان را ترکمان هم نامیده اند . اقوام غز در حدود اواخر قر . ۴ ه . مهاجرت بسرزمین مسلمان را آغاز کردند . در مسکن جدید نخست در کشور بخارا نزدیک نور مستقر شدند. در قر . ۵ ه . بصورت توده های وسیع در دو جهت پیش آمدند . در آسیای پیشین قسمتی از غزان یا ترکمانان بصورت دسته های راهزنانی که خود سرانه کار میکردند و قسمتی از آنان به پیشوایی شهریاران خود از غالب کشورهای متمدن ( بین راه ) گذشتند و تا بحرالروم ( مدیترانه ) پیش راند . در مغرب اوز ها در سال ۱٠۶۵ م . از دانوب گذشتند و شبه جزیره بالکان را تا سالونیک و یونان ویران کردند ولی پس از اندک مدتی پسنژها و بلغارها منهدم شدند و آنان که زنده ماندند بخدمت کشور بیزانس در آمدند و ظاهرا بعدها در اقوام دیگر مستهلک گردیدند . مهاجمات غزان از نظر وضع نژاد شناسی آسیای پیشین دارای اهمیت بسیار است . سلسله سلجوقی - که ناشی از غز بود کم کم موفق شد همه کشورهایی را که از ترکستان چین تا مرزهای مصر و امپراتوری بیزانس واقع بود تحت انقیاد در آورد . ظاهرا سلجوقیان ترجیح دادند که برادران خانه بدوش خویش را در حد غربی دولت خود مستقر سازند و بدین نحو جمعیت ترک نژاد آسیای صغیر و ایالات شمالی ایران در آن نواحی پذیرفته شدند . در مشرق تنها یک جنبش بزرگ از جانب غزان دیده میشود . در سال ۵۴۸ ه ق . قبایل ساکن حوالی بلخ ضد سلطان سنجر قیام کردند و نتیجه آن اسارت سلطان مزبور و ویرانی خراسان و چند ایالت دیگر بود . اما اثر آن نهضتهابر وضع سیاسی فقط برای دوره ای کوتاه بود و ظاهرا در وضع نژادی ابدا نفوذ نکرد . ابن الاکثیر از تقسیم غزان به دو قبیله اوچوق و بوزوق سخن میگوید.برای نخستین بار جزئیاتی مبسوط درباره این تقسیم و ۲۴ قبیله اوغز و نیاکان مشترک آنها و اوغزخان قهرمانی که نامش براین قوم اطلاق شده است در تاریخ غازانی رشیدالدین می بینیم . همچنین توتم ( جانوری که بعضی قبایل وحشی ویرا منشا نژاد خود میدانند و محترم میشمارند ) که آنرا بترکی اونغون نامند و خاتم ( بترکی [ تمغا ] ) هر یک ازین قبایل معرفی شده. درین کتاب اوغزخان بعنوان قهرمانی مسلمان معرفی میشود ( دائره المعارف اسلام لغ . ) . در زمان مسعود غزنوی دسته هایی از غزان بخراسان آمدند و گروهی از آنان به آذربایجان رفتند . توضیح طبق تحقیقات اخیر زبان ترکی آذربایجانی با ترکی غزی از یک خانواده است . یا فتنه غز . در زمان سلجوقیان براثر فشاری که از طرف قبایل دیگر زرد پوست بر غزان وارد میشد اینان بطرف خراسان پیش آمدند و در حدود بلخ سکونت گزیدند . لیکن امیر قماج حاکم سلطان سنجر آنانرا بترک بلخ و مهاجرت بناحیه دیگر خواند . غزان سخت عصبانی شدند و بیاری طوایف دیگر ترک شکستی سخت بامیر قماج وارد ساختند و شروع بقتل و غارت و سرقت زنان و اطفال کردند . گروهی از فقها و علما را کشتند . امیر قماج از دست آنان بسلطان سنجر شکایت کرد . سنجر غزان را بترک شهرهایی که در تصرف گرفته بودند امر کرد . غزان عذر خواهی کرده اموال زیادی نزد سنجر فرستادند و اجازه خواستند تا در چراگاههای سابق خود بمانند . سنجر رضایت نداد و ۱٠٠٠٠٠ سپاهی فراهم آورد و بجنگ آنان شتافت . ولی در جنگ شکست یافت . سنجر با عده ای از امرای خود بدست غزان اسیر شد ( ۵۴۸ ه ق . ) . غزان همه امرا را از دم تیغ گذرانیدند و سنجر را نگاه داشتند . علائالدین قماج که خود سبب این جنگ شده بود نیز بقتل رسید . از این پس قتل وغارت غزان در تمام شهرهای خراسان شروع شد . شهر نیشابور را آتش زدند و ویران ساختند ( ۵۴۹ ه ق . ) .و نظیر این کار را در طوس کردند : زنان را باسارت بردند و مردان را کشتند . مساجد و مساکن مردم را زیرورو کردند و از آن شهر جز دهکده ای که مقبره علی ابن موسی الرضا ۴ در آن بود جایی باقی نگذاشتند مع هذا غزان نتوانستند حکومتی در ایران دایر کنند زیرا در خراسان سلیمان شاه و شاه که داعیه جانشیی سنجر را داشته اند و مویدالدین آی آبه مانع کار غزان بودند خاصه که تسلط خوارزمشاهیان بر خراسان که متعاقب همین اوضاع اتفاق افتاده بود بدانان فرصت تشکیل حکومتی نداد و ملک دینار از امرای معروف آنان بعد از آنکه یک چند در خراسان کروفری داشت بر اثر حمله سلطانشاه بن ایل ارسلان و شکستی که از او در سرخس یافت بپناه طغانشاه ابن موید آی ابه رفت و مدتی در بسطام بسر برد و بعد از شکستهای طغانشاه ابن موید و فوت او در ۵۸۱ ه ق . و استیلای سلطانشاه برممالک وی ناگزیر بکرمان رفت و غزان هم که وضع خود را در خراسان دشوار میدیدند دسته دسته بدو پیوستند و در کرمان آشوب و فتنه ای بزرگ برپا کردند و عاقبت در سال ۶۱۲ ه ق . بر اثر بسلط خوارزمشاهیان شر آنان از آن ناحیه دفع شد . ۲ - فردوسی [ غز ] را بمحل اقامت و مستقر طوایف غز اطلاق کرده : [ الانان و غز گشت پرداخته شد آن پادشاهی همی ساخته . ] ( شا . بخ ۱۱۹۳ : ۵ لغ )
نام محلی است ظاهرا مسکن طوایف غز است

معنی کلمه غز در دانشنامه آزاد فارسی

غُز
(یا: اُغُز؛ اغوز؛ اقوز) قوم بزرگ ترک، مرکب از ۲۲ قبیلۀ ترک زبان آسیای میانه، ازجمله بایندر، سلغر، افشار، بیگدلی، بیات، یزغر، ایمر، پچنگ. اما در مأخذ اسلامی از این قوم با نام «تقز اغز» به معنی نه قبیلۀ اغز یاد رفته است. هریک از این قبایل با علامت و داغی از بقیه، متمایز و مشخص بودند. تمام این مردم به ترکمان شهرت دارند. غزان، اصل و منشأ بسیاری از ترکان آسیای جنوب غربی را تشکیل می دهند. غزان تا پیش از ورود به آسیای جنوب غربی، در بیابان های شمال شرقی دریای خزر و شمال دریاچۀ آرال سکونت داشتند. گروه هایی از غزان، مدت ها پیش از سلاجقه خود را به همسایگی بعضی دولت های ایران نظیر زیدیان و سامانیان رسانیده بودند و در بعضی حوادث بزرگ اجتماعی و نظامی نظیر شورش سفیدجامگان (۱۵۹ـ۱۶۱) دخالت داشتند. بسیاری از غزان در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم قمری خود را به خوارزم رسانیده و پس از سال ها جنگ و صلح با دولت غزنویان، سرانجام آن دولت را ساقط کردند و دولت سلاجقه را برپا داشتند. در روزگار سلطان سنجر به خراسان آمدند و در ۵۴۸ق بر سنجر پیروز شدند. بنا بر مشهور شب ها او را در قفس آهنین می کردند و روزها بر تخت می نشاندند و به نام او احکام و فرمان ها اجرا می کردند. غارت و خرابی و فساد آنان در خراسان و بلاد آن در کتاب های تاریخ و ادبیات ایران مشحون است. عاقبت غزان مقهور خوارزمشاهیان شدند. سلاجقه در ایران از ۴۲۹ تا ۵۹۰ق دوام داشتند. گروهی از آنان نیز در اواخر قرن ۵، به آسیای صغیر رفتند و بنای دولت آل عثمانی را نهادند. آسیای صغیر تا حد وسیعی در نفوذ ترکان بود و بیشتر ترک های آناتولی از قبایل غز بودند و تا ۷۰۰ق دوام آوردند. غزان پچنگی که تحت فشار قرلق ها خود را به اراضی میان رودخانه های ولگا و اورال رسانده بودند، در میانۀ نیمۀ دوم قرن ۳ق با حملات دوبارۀ ترکان دیگری از غزان و خزران به اراضی جنوب روسیه، در حد فاصل میان رودخانه های دنیپر و دانوب مستقر شدند و سرانجام بر اثر حملات مشترک اقوام کومان و قپچاق یا نابود، یا در دیگر اقوام مستحیل شدند. گروهی دیگر از آنان نیز از راه مصر، در افریقای شمالی نفوذ کردند و در فتح افریقیه شرکت داشتند.

جملاتی از کاربرد کلمه غز

دربارهٔ همبستگی‌های زبان‌شناسی و نژادشناسی اغوزها با دیگر اقوام ترک باورهای گوناگونی وجود دارد. در دائرةالمعارف اسلام دربارهٔ طوایف نه‌گانه اغوز، آمده: غز واژه عربی است که به قبیلهٔ ترکان اوغز گفته می‌شود. ظاهراً قوم بزرگی که در سده ششم میلادی همهٔ قبایل ساکن چین تا دریای سیاه را به‌صورت امپراتوری واحدی از صحرانشینان درآورد، بدین نام خوانده شده‌است. این قوم از طوایف گوناگونی پدید آمده بود که به خاطر اختلافات قومی و گستردگی اراضی با یکدیگر اختلاف بسیار داشته‌اند. مهم‌ترین این طوایف، طوایف نه‌گانه اغوز (تغز اوغز): اغوز، اویرات، آرلاد، جلایر، تاتار، قنقرات، قیات، کرائیت، و مغول بودند.
بود وقت غز ز هر سو مردهٔ و او نداد از بی نیازی گردهٔ
خطبه نکْنند به هر خطه به نام غز ازآنک در خراسان نه خطیب است کنون نه منبر
اسماعیل به گرگان رفت، و در این زمان ارسلان بالو را که سپهسالارش بود به دلیل نفوذ زیادی که پیدا کرده بود، به قتل رساند. اسماعیل با سپاه امیر نصر درگیر شد و شکست خورد. در این نبرد و درگیری، ابوالقاسم سیمجوری و توزتاش به دام سپاه غزنوی افتادند. اسماعیل پس از شکست، مدتی را در نواحی گوناگون سرگردان بود. او به قلمرو ترکان غز رفت و با یاری آن‌ها با ایلک خان درگیر شد و ضربه‌ سختی بر لشکر او وارد کرد.
گمان بردم که غز باشد عروسم چه دانستم که نر باشد عروسم
ور ز عراق وقت را عزم غزای غز کنی از سر چار حد دین شحنهٔ کفر بر گری
گر نیاراید پای تو بدین عزم رکاب غز مدبر بکشد باز عنان تا خاور
سپاه دولت و دیدن اندر آمدست بزین همی به غز نهد روی پشت دولت و دین
اسپیجاب مرز بین دو قبیله ترک اغوز (غز) و قرلق (خَرلُخ) بود؛ چنان‌که قبیله غز در قلمرو مسلمانان، از کرانه دریای خزر تا اسپیجاب و قبیله خرلخ از اسپیجاب تا دره فرغانه می‌زیستند. مردم اسپیجاب، مانند اهالی بلاساغون و تراز به زبان‌های سغدی و ترکی سخن می‌گفتند.
گر ز پی غز و غز قصد خراسان کنی گرد سواران کند چهرهٔ گردون دژم
جز برگه غز و ناز منشین جز فرش نشاط و لهو مسپر
از بهر نخ و نسیج و کم خا بر خویش چو کرم غز تنیدن
تو خواهی بدان غز که تا حشر باشد خراج تو بر ملک سنجر نهاده
نیشابور از اواخر سدهٔ سومهجری ق غز ۲۷۷ ه‍.ق/۹۰۳–۹۱۳ م.