عیاب. ( ع اِ ) ج ِ عَیبة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد )( دهار ). رجوع به عیبة شود. || کنایه از سینه و دلها است. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ): کادت عیاب الود تصفر؛ نزدیک شد سینه ها از دوستی و مودت تهی گردد. ( از اقرب الموارد ). || کمان نداف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مِندَف. ( اقرب الموارد ). عیاب. [ ع َی ْ یا ] ( ع ص ) مرد بسیار عیب کننده مردم را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). عیابة. عیوب. ذموم.
معنی کلمه عیاب در فرهنگ عمید
بسیار عیب کننده، بسیارعیب گو.
معنی کلمه عیاب در فرهنگ فارسی
مرد بسیار عیب کننده مردم را عیابه عیوب ذموم
جملاتی از کاربرد کلمه عیاب
یوسف بن ملکون نامگردانیده به ایشو عیاب (؟ - ۱۲۵۶م) اسقف نسطوری و نویسنده عربی عراقی در سدهٔ سیزدهم میلادی/هفتم هجری بود. از آثار او: الأمانة آلتی یعتقدها السریانیون المشارقه، تفسیر الأمانة الکبیرة آلتی اجمع علی عقدها الثلثمائة و الثمانیة عشر أباً، فرائد الفوائد فی أصول الدین و القواعد، البرهان علی صحیح الإیمان.