عشوه گری. [ ع ِش ْ وَ / وِ گ َ ] ( حامص مرکب ) عمل و حالت عشوه گر. عشوه سازی. عشوه کاری. ( فرهنگ فارسی معین ). دلفریبی و شوخ چشمی. ( ناظم الاطباء ) : یک زبان داری و صد عشوه گری من و صدجان ز پی عشوه خری.خاقانی.- عشوه گری کردن ؛ عشوه سازی کردن : عشوه گری میکند لعل تو و طرفه آنک عقل چو خاقانئی عشوه خری میکند.خاقانی.
معنی کلمه عشوه گری در فرهنگ عمید
عشوه کاری، دلربایی.
معنی کلمه عشوه گری در فرهنگ فارسی
عمل و حالت عشوه گر عشوه سازی عشوه کاری .
جملاتی از کاربرد کلمه عشوه گری
چون خود اگر عشوه گری داشتی از دل زارم، خبری داشتی
تا بیاموخت از تو عشوه گری سالها آسمان دران کردست
کای مرا سوخته ز عشوه گری چه کنم تا تو سوی من نگری
کاشانه نشین عشوه گری را چه کند بس؟ بی فتنه سر رهگذری را چه کند بس؟
زهره ببازیچه دری باز کرد انجمن عشوه گری ساز کرد
شاهد گل عشوه گری ساز کرد سرو سهی خرمی از سر گرفت
سرو نازی تو و در کشتنم از عشوه گری می کنی ناز که قربان شوم این ناز تورا
به امید وصل تو زار شد دلم ارنه نیست ضرورتی که بهر زه عمر عزیز در سر کار عشوه گری کنی
هر کرا چشم تری هست سرش خالی نیست سر سودای بت عشوه گری خواهد داشت
رشته تا پیش سر عشوه گری باز مده که از او رشته تألیف شما شد یکتاه