معنی کلمه عبدالملک در لغت نامه دهخدا
عبدالملک. [ ع َ دُل ْ م َ ل ِ ] ( اِخ ) ابن احمدبن یوسف بن احمد الجذامی. از بنی هود و از امراء دولت هودیه در سرقسطة اندلس بود. پس از مرگ پدر به سال 503 هَ. ق. ولایت سرقسطةرا یافت و مدتی در آن سمت بود. سپس به سال 512 هَ.ق. الفونس ششم پادشاه اراغون بر او غالب شد و عبدالملک به قلعه ای به نام روطه پناه برد و تا سال 513 هَ. ق. که درگذشت در آنجا بماند. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالملک. [ ع َ دُل ْ م َ ل ِ ] ( اِخ ) ابن اسماعیل بن الشریف محمدبن علی العلوی ، مکنی به ابومروان. از ملوک دولت اشراف علویین در مغرب اقصی است به سال 1140 هَ. ق. به فاس با وی بیعت کردند و او به مکناسه رفت و در آنجا یاران وی برادر او احمد ذهبی را دستگیر کرده بودند عبدالملک او را بند نهاد و به سجلماسه فرستاد پیروان ذهبی بر خلع او اتفاق کردند عبدالملک بدانست و بفاس رفت. ذهبی بازگشت و بامردم فاس جنگ کرد تا آنکه عبدالملک را به وی تسلیم کردند ذهبی او را به مکناسه آورد و بفرمود تا او را به سال 1141 هَ. ق. خفه کردند. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالملک. [ ع َ دُل ْ م َ ل ِ ] ( اِخ ) ابن جمال العصامی الاسفرایینی. از بزرگان علماء عربیت است. او راست : الحاشیة علی شرح الکافیة. الاطول ( عارض به المطول ). بلوغ الارب من کلام العرب.الکافی فی العروض و القوافی. شرح ایساغوجی التسهیل فی العروض. رسالة فی تحریم الدخان و جز آن از شروح وحواشی. وی به سال 978 هَ. ق. به مکه متولد شد و در1037 هَ. ق. به مدینه درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالملک. [ ع َ دُل ْ م َ ل ِ ] ( اِخ ) ابن حبیب بن سلیمان بن هارون السلمی ، مکنی به ابومروان. رجوع به ابن حبیب ابومروان و الاعلام زرکلی شود.
عبدالملک. [ ع َ دُل ْ م َ ل ِ ] ( اِخ ) ابن حسین بن عبدالملک المکی العصامی. مورخ و از مردم مکه است. به مکه متولد شد و هم در آنجا درگذشت. او راست : سمط النجوم. العوالی فی انباء الاوائل و التوالی. وی به سال 1049 هَ. ق. متولد شد و در 1111 هَ. ق. به مکه درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالملک.[ ع َ دُل ْ م َ ل ِ ] ( اِخ ) ابن دثار الباهلی. از اشراف و شجعان عرب است. در جنگهای اشرس بن عبداﷲ با مردم سمرقند و ماوراءالنهر حاضر بود و در یکی از همان وقایع به سال 110 هَ. ق. کشته شد. ( از الاعلام زرکلی ).