عبدالغنی

معنی کلمه عبدالغنی در لغت نامه دهخدا

عبدالغنی. [ ع َ دُل ْ غ َ نی ی ] ( اِخ ) ابن اسماعیل بن عبدالغنی النابلسی. وی شاعر و عالم به علم دین و ادب بود و به بغداد وفلسطین و لبنان و مصر و حجاز سفر کرد. مولد او به سال 1050 هَ. ق. به دمشق بود و به سال 1143 هَ. ق. بدانجا درگذشت. از تألیفات اوست : الحضرة الانسیه فی الرحلة القدسیة. تعطیر الانام فی تعبیر المنام. علم الفلاحة. نفحات الازهار علی نسمات الاسحار. ایضاح الدلالات فی سماع الاَّلات. ذیل نفحة الریحانة. حلة الذهب الابریز فی الرحلة الی بعلبک و بقاع العزیز. الحقیقة و المجاز فی رحلة الشام و المصر و الحجاز. قلائد المرجان فی عقاید اهل الایمان. کنزالحق المبین فی احادیث سید المرسلین. اباحة الدخان. شرح المقدمة سید السنوسیة. رشحات الاقلام فی شرح کفایة الغلام. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالغنی. [ ع َ دُل ْ غ َ نی ی ] ( اِخ ) ابن سعید ازدی ، مکنی به ابومحمد. شیخ حفاظ حدیث بمصر و عالم به انساب و متفنن بود. وی به سال 332 هَ. ق. به قاهره متولد شد و به سال 409 درگذشت. از تألیفات اوست : مشتبه النسبة. المؤتلف و المختلف. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالغنی. [ ع َ دُل ْ غ َ نی ی ] ( اِخ ) ابن شاکربن محمد السادات. وی فقیهی حنفی و از مردم دمشق بود. از تألیفات اوست : الفتاوی. به سال 1210 هَ. ق. متولد شدو به سال 1265 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالغنی. [ ع َ دُل ْ غ َ نی ی ] ( اِخ ) ابن عبدالواحدبن علی بن مسرور المقدسی الجماعیلی الدمشقی حافظ حدیث بود. در جماعیل ( نزدیک نابلس ) متولد شد و به دمشق سکونت جست. او راست : الکمال فی اسماءالرجال در دو مجلد. الدرة المضیة فی السیرة النبویة. العمدة فی الاحکام. النصیحة فی الادعیة الصحیحة. اشراطالساعة و جز آن. وی به سال 541 هَ. ق. متولد و به سال 600 هَ. ق. به مصر درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالغنی. [ ع َ دُل ْ غ َ نی ی ] ( اِخ ) عریسی. روزنامه نگار و از شهداء عرب است.مولد وی بیروت بود. وی روزنامه یومیه المفید را که از قدیمی ترین روزنامه های سوریه است منتشر کرد و به سال 1334 هَ. ق. در دیوان عالی محکوم و اعدام شد. از تألیفات اوست : کتاب البنین. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالغنی. [ ع َ دُل ْغ َ نی ی ] ( اِخ ) فضلی دمشقی. طبیبی ماهر بود. و او را تألیفاتی است که بعضی از آنها به طبع رسیده است. وی به سال 1288 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).

معنی کلمه عبدالغنی در فرهنگ فارسی

فضلی دمشقی طبیبی ماهر بود و او را تالیفاتی است که بعضی بطبع رسیده است وی بسال ۱۲۸۸ قمری درگذشت

معنی کلمه عبدالغنی در فرهنگ اسم ها

اسم: عبدالغنی (پسر) (عربی)
معنی: بنده پروردگار بی نیاز

جملاتی از کاربرد کلمه عبدالغنی

گل گلشن لطف عبدالغنی که بادش بهشت معلی نصیب
چو دیده بر رخ عبدالغنی من فکنی ز روی درد بر آر از زبان من فریاد
ز حق عبدالغنی دارد غنائی که ز استغنا نبیند ما سوائی
انیس بن محمد بن عبدالغنی شهرت‌یافته به طالَوی (۲۲ سپتامبر ۱۸۲۷ – ۱۵ فوریه ۱۹۰۹) فقیه حنفی، زبان‌شناس، محدث و مفسر سوری در سدهٔ نوزدهم میلادی بود. از مؤلفات او: شرح الهدایة الطالویة فی العقیدة الإسلامیة، مولد النبی، سانحات دمی القصر فی مطارحات بنی العصر.