معنی کلمه طاهری در لغت نامه دهخدا
طاهری. [ هَِ ] ( ص نسبی ) آنکه و آنچه منسوب به آل طاهر، و منسوب به حریم طاهری یکی از محلات بغداد باشد. ( سمعانی ).
طاهری. [ هَِ ] ( اِخ ) یکی از شعرای ایران است. از اوست :
چو ترک سرکش من مایل شراب شود
ز تاب عارض او مرغ دل کباب شود.( از قاموس الاعلام ترکی ).
طاهری. [ هَِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بخش مرکزی شهرستان بندرعباس. در 48هزارگزی خاوری بندرعباس و 7هزارگزی راه مالرو بندرعباس به میناب. جلگه و گرمسیری است با 30 تن سکنه. مزارع خشک ، تخت کش ، مشکی و سوختگی جزء این ده است. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
طاهری. [ هَِ ]( اِخ ) ده و بندری از دهستان ثلاث بخش کنگان شهرستان بوشهر. در 36 هزارگزی جنوب خاوری کنگان ، کنار شوسه سابق بوشهر به لنگه. جلگه ، گرمسیری و مالاریائی است با 980 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات. محصول آنجا غلات ، خرما، تنباکو و پیاز. شغل اهالی زراعت و ماهیگیری.پاسگاه ژاندارمری گمرک و گارد مسلح گمرک و یک دبستان 3 کلاسه دارد. لنگرگاهی در کنار خلیج کوچک طاهری است به عمق 11 متر و فاصله یک کیلومتر از ساحل و قابل استفاده برای کشتی های معمولی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ). بندری است در جنوب ایران که محل صیدمروارید، و راندن کشتیهای غواصی میباشد. در بلوک دشتی واقع است. شهر سیراف قدیم که خرابه های آن هنوز درحوالی بندر طاهری دیده میشود، در قرن سوم هجری مهم ترین بنادر خلیج فارس ، و مرکز تجارت محصولات ممالک اطراف اقیانوس هند بوده ، و بناهای بسیار عالی داشته که بواسطه زلزله شدیدی همه خراب شده ، و دیگر آباد نگشته است. ( جغرافیای کیهان قسمت طبیعی ص 100 ). بندر طاهری در 268500 گزی بوشهر میان اختر و نخل تقی واقع شده است. و رجوع به تاریخ سیستان حاشیه ص 229 شود.
طاهری. [ هَِ ] ( اِخ ) ابوبکر احمدبن علی بن عبدالوحد اسقر دلال طاهری. از قاضی ابوالحسین بن مهتدی باللّه هاشمی روایت کرده است و منسوب به حریم طاهری میباشد. ( انساب سمعانی ورق 364 «الف » ).
طاهری. [ هَِ ]( اِخ ) ابوبکر محمدبن محمدبن اسماعیل طاهری. وی از ابوحفص بن شاهین روایت کرده است. او از خاندان طاهر ذوالیمینین بوده است. ( انساب سمعانی ورق 364 «الف » ).