صهیب بن سنان

معنی کلمه صهیب بن سنان در دانشنامه آزاد فارسی

صُهَیْب بن سَنان (۳۲پ ق ـ ۳۸ق)
مشهور به صهیبِ رومی، صحابی پیامبر اسلام (ص) و از سابقان در اسلام. پدرش پیش از اسلام از سرشناسان منطقۀ موصل بود و پادشاه ایران او را حاکم اُبُلّه (نزدیکی بصره ) کرد. در حملۀ رومیان به زادگاه صهیب اسیر شد و در میان رومیان پرورش یافت . سپس او را به عنوان برده در مکه به عبدالله بن جدعان فروختند و عبدالله او را آزاد کرد. صهیب مقیم مکه شد و تجارت را پیشۀ خود کرد. از نخستین کسانی بود که به پیغمبر (ص ) ایمان آورد و از سوی مشرکان برای دست کشیدن از اسلام به سختی شکنجه شد. درپی هجرت پیغمبر اکرم (ص ) به مدینه ، وی نیز درصدد مهاجرت برآمد، اما چون مال فراوانی اندوخته بود، مشرکان مانعش شدند. صهیب ناچار همۀ اموال خود را به آن ها بخشید تا توانست هجرت کند. در غزوۀ بدر، احد، خندق و دیگر غزوات حضور داشت . به هنگام آخرین بیماری پیغمبر (ص )، صهیب پیام آور میان عایشه و پدرش ابوبکر بود. پس از زخم خوردن عمربن خطاب ، صهیب از سوی وی با مردم نماز می خواند و چون خلیفه مُرد به وصیتش صهیب بر نعش او نماز خواند. نوشته اند که او در مرگ عمر بسیار ندبه و زاری می کرد. صهیب به پارسایی معروف است و در ادب فارسی از او یاد شده است .

معنی کلمه صهیب بن سنان در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صهیب بن سنان در اصل اهل عراق و از ساکنان کنار دجله نزدیک موصل است، پدر و عمویش از فرمانداران کسری بر سرزمین ابلّه بودند،
در یکی از جنگ های روم و ایران صهیب اسیر رومیان گردید. او را به روم بردند و در آنجا بزرگ شد، از این جهت به او صهیب رومی می گویند و به همین جهت در زبان لکنت داشت نه عرب بود و نه اروپایی، بعضی از افراد قبیله کلب او را با جمعی از بردگان از روم خریداری کردند و در مکه به عبدالله جدعان فروختند، عبدالله او را آزاد ساخت.
تاریخچه اسلام آوردن صهیب
صهیب و عمار یاسر پس از سی و چند نفر مسلمان شدند. در یکی از روزهایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) با جمعی از مسلمانان در خانه ارقم پنهان بودند، عمار یاسر جلو خانه ارقم منتظر اجازه بود که صهیب هم رسید، عمار پرسید برای چه به اینجا آمدی؟ صهیب گفت: تو برای چه آمده ای؟ عمار گفت: آمده ام تا خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) رسیده و گفتارش را بشنوم، صهیب گفت: مقصود من هم همین است. هر دو وارد شدند. پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) اسلام را به آنها پیشنهاد کرد و آن دو مسلمان شدند.
هجرت صهیب به مدینه همراه پیامبر
پس از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) به مدینه، صهیب هم به قصد مدینه حرکت کرد. کفار قریش به تعقیب او برخاستند. صهیب که مردی شجاع و نیرومند بودن تیری به چله کمان نهاد و گفت همه مرا می شناسید در تیراندازی مهارت کامل دارم، چنانچه از من دست نکشید آخرین تیری که در ترکشم هست به کار برده، سپس با شمشیر با شما می جنگم؛ علاوه من برای شما سودی ندارم. محل اموالم را به شما نشان می دهم تا آنها را تصرف کنید و از من دست بکشید. آنها به این معامله راضی شدند و برگشتند، او هم به راه خود ادامه داد تا در قبا خود را به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) رسانید. صهیب در بدر، احد، خندق و سایر جنگ ها شرکت داشت.
علاقه صهیب به خلیفه دوم
...
[ویکی شیعه] صُهَیب بن سِنَان بن خالد(مالک) بن عبد عمرو بن عقیل بن عامر،(درگذشت ۳۸ق بنابر نقل مشهور)، از صحابه و نخستین مسلمانان که هم زمان با عمار اسلام آورد و پس از هجرت پیامبر، در قُبا خود را به آن حضرت رساند.
او در تمامی غزوات پیامبر حضور یافت. وی در ایام بیماری خلیفه دوم، از سوی او بر مردم نماز گزارد. پس از درگذشت عمر، طبق وصیت او بر جنازه اش نماز خواند. وی پس از قتل عثمان با حضرت علی (ع) بیعت نکرد. در کتاب الاختصاص روایتی در مذمت او نقل شده است. به گفته زرکلی وی ۳۰۷ حدیث نقل کرده است.
نسب صهیب به سه صورت ذیل در منابع تاریخی آمده است:

جملاتی از کاربرد کلمه صهیب بن سنان

قوله تعالی: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ الایة... این آیت در شأن صهیب بن سنان الرومی آمده است. مردی بود از جمله صحابه از عرب ابن نمر بن قاسط کنیت وی ابو یحیی دو پسر بود او را یکی حمزه نام، و یکی یحیی، و مصطفی او را باین کنیت خواند، بکودکی در غارت بدست روم افتاد، در میان ایشان بالید، وی را بدان رومی خواندند. عمر خطاب وصیت کرد تا وی بر او نماز کرد رسول خدا وی را دوست داشت و از وی راضی مرد، آن گه که بر رسول خدا می‌آمد بهجرت، مشرکان وی را در راه بگرفتند، قصد کردند که وی را بکشند یا باز گردانند، آنچه از مال دنیا با خود داشت فرا ایشان داد، و آنچه بخانه داشت نشان فرا داد تا بستدند، و خویشتن را ازیشان باز خرید اسلام را، و هجرت را برسول خدا آمد بوی. در خبر آورده‌اند که چون پیش وی آمد مصطفی او را گفت: «صهیب ربح البیع ربح البیع»، و گفته‌اند که مشرکان او را روزگاری در مکه تعذیب کردند، گفت «انی شیخ کبیر فهل لکم ان تأخذوا مالی و تذرونی و دینی، ففعلوا، ثم خرج الی المدینة، فتلقاه ابو بکر و عمر فی رجال، فقال له ابو بکر ربح بیعک ابا یحیی و قرأ علیه هذه الآیة. یشری و یشتری و یبیع و یبتاع همه یکی است خرید را و فروخت را عرب هر چهار گویند. ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ طلبا لمرضاته، مشرکان صهیب را عذاب میکردند تا مرتد شود، گفت: من پیر مردیم، اگر من با شما باشم هیچ نفعی بشما عاید نگردد و هیچ مضرتی نرسد، مرا بگذارید و مالم فرا گیرید، پس مال ازو بستدند و او مراجعت بمدینه کرد.