صف بسته. [ ص َ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) صف زده. به رده ایستاده : چون بدرکه سر برآرد از کوه صف بسته ، ستاره گردش انبوه.نظامی.رجوع به صف شود.
معنی کلمه صف بسته در فرهنگ عمید
صف کشیده، رده بسته.
معنی کلمه صف بسته در فرهنگ فارسی
( صفت ) صف زده برده ایستاده .
جملاتی از کاربرد کلمه صف بسته
قدسیان صف بسته هر سودست خدمت بر کمر ساقیان با زلفهای عنبرین درگیر و دار
از زمین مکه روح انبیا صف بسته اند بهر استقبال تو تا آسمان هفتمین
اگر نه چشم تو افراسیاب تُرک چرا به گردش از مژه صف بسته از دو روی سپاه
زند هر لحظه با صف بسته مژگان بقلب بیدلان پیکان دیگر
اینکه ازآواز دست پای پیش ننهادم و دیگری را فرستادم، اول از ترس جنس دو پا بود که از پس و پیش صف بسته اند و در کمین دل دادگان مسکین نشسته. دویم به جان عزیزت پاس ادب کردم، مبادا ابرام و بی شرمی من باعث ملال آن دل نازک و خاطر همایون باشد، تصدق جانت قربان تن و روانت، فرمودی... مستسقی از آن تشنه تر است که به جام و پیمانه سیراب آید، بلکه از سبو یا خم شادات گردد، فرد:
تا خط مشکین به دور عارضت صف بسته است ریشه محکم در نظرها همچو مژگان کردهای
از آن چشم و ازان ابرو و از آن زلف و از آن گیسو بکین صف بسته روبر رو سپاهی جنگجو دارم
از هر طرف حوادث دنیای بی مدار صف بسته می رود ز یسار و یمین ما
ملک و رحهاست لشکر ما همه صف بسته گرد پیکر ما
خجسته مجلسی از خواجگان دو صف بسته یکی غریب نواز و یکی ضعیف آزار