صافحه

معنی کلمه صافحه در لغت نامه دهخدا

( صافحة ) صافحة. [ ف ِ ح َ ] ( اِخ ) ابن عبداﷲ، مکنی به ابی سعید، عتیق بن جردة. ابن جوزی در منتظم گوید: وی از ابی علی بن ابان حدیث شنید و بر او قرآن خواند و من از وی فراگرفتم. اومردی ملیح الشیبة و ملازم جماعت بود و در ربیعالاَّخر سال 545 هَ. ق. درگذشت. ( لسان المیزان ج 3 ص 164 ).

جملاتی از کاربرد کلمه صافحه

و روی ابیّ بن کعب قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة اقترب للناس حسابهم، حسابه اللَّه حسابا یسیرا و صافحه و سلم علیه کل نبی ذکر اسمه فی القرآن».