معنی کلمه صادق خان در لغت نامه دهخدا
صادق خان. [ دِ ] ( اِخ ) از مشایخ مشهور هندوستان و مرشد اکبرشاه است. وی در 1006 هَ. ق.درگذشت و گور او در شهر اگره است. ( قاموس الاعلام ).
صادق خان. [ دِ ] ( اِخ ) جوانشیر فرزند محمدولی خان جوانشیر. وی از سران قزلباش است که تیمورشاه درانی به وقت حمله عبدالخالق خان او را مأمور حفاظت قلعه غزنین کرد. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 119 شود.
صادق خان. [ دِ ] ( اِخ ) وی برادر کوچک محمدخان زند و شهرت او از ناحیت برادر اوست. کریم خان پس از شکست علی مردان خان بختیاری لرستان را به محمدخان سپرد و محمدخان حکومت کرمانشاه را به صادق خان داد. صادق خان که جوان بود، دست به تعدی گشود تا آنجا که عبدالعلی خان عرب میش مست و میرزا محمدتقی گلستانه که در قلعه کرمانشاه بودند با وی قطع مراوده کردند. چون در سال 1165 هَ. ق. ایل کرد کلهر و زنگنه که مأمور دستگیری عبدالعلی خان بودند از وی شکست خوردند و به محمد زند پناهنده گشتند، وی صادق خان را باهزار سوار مأمور فتح قلعه کرمانشاه و گرفتن عبدالعلی خان کرد و بدو گفت که از راه آشتی به تسخیر قلعه بپردازد. چون صادق خان بدانجا رسید پیامی به قلعه فرستاد ولی فایدت نکرد و کار به جنگ کشید و در حمله اول صادق خان شکست خورد و بنه و زنان و سپاهیان به دست عبدالعلی خان افتاد. صادق خان از شرم شکست و بیم برادردر یک منزلی توقف کرد و نزد وی شفیعان برانگیخت. محمدخان متعرض او نشده خود با سپاهی جرار به عزم فتح قلعه کرمانشاه حرکت کرد. ( مجمل التواریخ گلستانه صص 188 - 189 ). و رجوع به صص 226 - 237 همان کتاب شود.