شیرین کاری

معنی کلمه شیرین کاری در لغت نامه دهخدا

شیرین کاری. ( حامص مرکب ) عمل و صفت و حالت شیرین کار. ( یادداشت مؤلف ). شعبده بازی. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). || سخنان لطیف و طرفه گفتن. ( فرهنگ فارسی معین ). || چاپلوسی. || مسخرگی. || سرانجام کاری بخوبی. ( ناظم الاطباء ).کار را به وجه احسن انجام دادن. ( غیاث ). هنرنمایی. کار جالب توجه کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
ز شیرین کاری شیرین دلبند
فروخواندم به گوشش نکته ای چند.نظامی.ز شیرین کاری آن نقش جماش
فروبسته زبان و دست نقاش.نظامی.ز شیرین کاری شیرین دلبند
فراوان خورده بودانقوزه در قند.امیرخسرو.|| حرکات جلد و با چابکی و آمیخته به هنر ورزشکار در زورخانه ، چون چرخش تند و پشتک و جز آن. ( یادداشت مؤلف ). || کار بد و نامناسب ( از اضداد است ). ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه شیرین کاری در فرهنگ عمید

کار جالب توجه کردن، هنرنمایی.

معنی کلمه شیرین کاری در فرهنگ فارسی

۱ - هنر نمایی کاری جالب توجه کردن . ۲ - سخنان لطیف و طرفه گفتن . ۳ - شعبده بازی حقه بازی .

معنی کلمه شیرین کاری در دانشنامه آزاد فارسی

اصطلاحی در ورزش باستانی. تناسب حرکات در چرخ زدن، میل بازی و عملیاتی که جنبۀ آکروباتیک دارد و مخصوص جوانان است؛ مانند: پشتک و واروزدن در کف گود یا از لب گود به عمق گود؛ بلند شدن روی دست و راه رفتن با دست؛ درو کردن روی تختۀ شنا. بین شیرین کار و پهلوان فرق بسیار است، زیرا به ندرت افرادی یافت می شدند که هم شیرین کار و هم پهلوان بوده باشند.

جملاتی از کاربرد کلمه شیرین کاری

کیمیایی است قناعت که به شیرین کاری خاک را در دهن مور شکر ساخته است
پشت خود بر بیستون چون نقش شیرین مانده ام همچو شیرین کاری خود کوهکن دارد مرا
ندیدم محرمی چون کوهکن تا درد دل گویم به شیرین کاری صنعت ز سنگ آدم تراشیدم
قدرت اوست که پرورده شیرین کاری طوطی ناطقه را در شکرستان مفال
می برد دل بس که شیرین کاری فرهاد من خانه آیینه بر شیرین لبان زندان شده
پنجه غیرت دل پرویز را در هم شکست هر کجا حرفی ز شیرین کاری فرهاد رفت
وی رکورد جهانی شیرین کاری پریدن با اسکی برای پریدن از روی۶۱ اتوبوس را در کارنامه‌اش دارد.[نیازمند منبع]
حیف فرهاد که با آنهمه شیرین کاری شد به خواب عدم از تلخی افسانه عشق
دگر عاشق به شیرین کاری صنعت چه دل بندد؟ که شیرین دهان تیشه فرهاد ازخونش
ز شیرین کاری جادو زن پیر مزاجش با شکر در خورد چون شیر
چو شیرین شکر لب آنچنان دید به شیرین کاری او را باز پرسید