شوخ چشمی

معنی کلمه شوخ چشمی در لغت نامه دهخدا

شوخ چشمی. [ چ َ / چ ِ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی شوخ چشم. بیشرمی. بی آزرمی. بی حیائی. خیره چشمی :
بی زر و سیمی ای برادر از آنک
شوخ چشمیت نیست چون عبهر.سنائی.آنکه... شوخ چشمی سپهر غدار دیده بود... سبک روی به کار آورد. ( کلیله و دمنه ).
وگر شوخ چشمی و سالوس کرد
الا تا نپنداری افسوس کرد.سعدی.شنیدم که سر از فرمان ملک باززد و حجت آوردن گرفت و شوخ چشمی کردن. ( گلستان ).
|| تجاسر. تهور. بی باکی :
شوخ چشمی بین که میخواهد کلیم بی زبان
پیش شمع طور اظهار زباندانی کند.صائب.|| الحاح. اصرار. تعصب. عناد.

معنی کلمه شوخ چشمی در فرهنگ عمید

گستاخی، بی شرمی.

معنی کلمه شوخ چشمی در فرهنگ فارسی

بی شرمی بی حیایی گستاخی .

جملاتی از کاربرد کلمه شوخ چشمی

ز شوخ چشمی انجم دلم چها نکشید که هیچ سوخته را کار با شرار مباد!
سرو کار من فتاده به غزال شوخ چشمی که درون دیده من ز نظر جدا نشسته
گریه را ظاهر نمی سازیم در گلزار عشق ما حریف شوخ چشمی های شبنم نیستیم
صحبت عشق و خموشی درنمی گیرد به هم می شکافد سنگ را از شوخ چشمی این شرار
الفت آهوی وحشی گرهی بر بادست شوخ چشمی که نگردد ز نظر دور یکی است
با شوخ چشمی عشق کوه شکیب هیچ است در سنگ این شرررا پنهان نمی توان کرد
چهره از عشق جوانان ارغوانی کرده ایم شوخ چشمی بین که در پیری جوانی کرده ایم
هر زمان از شوخ چشمی شیوه ای دارد عجب با فریب او مرو از ره که بس بازیگر است
ندارد آبرو گل پیش رخسار عرقناکش اگر از شوخ چشمی مهر آن محضر شود شبنم
ز رویت دیده هر شوخ چشمی چنان محروم بادا کز نظر گوش