معنی کلمه شتربان در لغت نامه دهخدا
دهقان بی ده است و شتربان بی شتر
پلان بی خر است و کلیدان بی تزه.لبیبی.از زلف تو بوی عنبر و بان آید
زان تنگ دهان هزار چندان آید
زلف تو همی سوی دهان زان آید
خربنده به خانه شتربان آید.فرخی.تبیره زن بزد طبل نخستین
شتربانان همی بندند محمل.منوچهری.شتربان و فراش با دیگ پر
نبودند جز پیشکار علی.ناصرخسرو.چنین گویند شتربانی شتر گم کرده بود و در آن بیابان میگردید. ( قصص الانبیاء ص 152 ). معاویه کسان را با آن شتربان بفرستاد. ( قصص الانبیاء ص 152 ).
گه حبل به گردن بر مانند شتربان
گه بار به پشت اندر ماننده استر.ناصرخسرو.این است آن مثل که فروماند
خربنده خر به خان شتربانی.ناصرخسرو.حله هاشان از پلاس و گیسوانشان از مهار
پاره ها خلخال و مشاطه شتربان دیده اند.خاقانی.بفرمود شه تا از آن خاک زرد
شتربان صد اشترگرانبار کرد.نظامی.گر شتربان اشتری را میزند
آن شتر قصد زننده میکند.مولوی.شتربان را گفتم دست از من بدار. ( گلستان ).
شتربان همچنان آهسته میراند.سعدی.شتربانی آمد به هول و ستیز
زمام شتر بر سرم زد که خیز.سعدی.صانق ؛ شتربان ماهر در خدمت شتران. لسس ؛ شتربانان زیرک وماهر. معرس ؛ شتربان ماهر در شتربانی که براند وقت نشاط و فرود آید وقت سستی. معقب ؛ شتربان ماهر. هامل ؛ شتر به چرا گذاشته بی شتربان. ( منتهی الارب ).
- امثال :
شتربان درود آنچه خربنده کشت.نظامی.نظیر: میراث خرس به کفتارمیرسد. ( امثال و حکم دهخدا ).
رجوع به اشتربان شود. || مالک شتر. ( ناظم الاطباء ).