شاهدبازی

معنی کلمه شاهدبازی در لغت نامه دهخدا

شاهدبازی. [ هَِ ] ( حامص مرکب ) عمل و کیفیت شاهدباز. معشوق بازی. پاکبازی :
دلش در بند آن پاکیزه دلبند
بشاهدبازی آن شب گشت خرسند.نظامی.سعدیا گوشه نشینی کن و شاهدبازی
شاهد آن است که بر گوشه نشین میگذرد.سعدی.نام سعدی همه جا رفت بشاهدبازی
وین نه عیب است ، که در ملت ما تحسین است.سعدی.میرزا صائب در استدعای فرمان عدم مزاحمت شراب نوشته : که اگر جایی بنگرند که کسی از مستی با دختر رز که پرده نشین هودج حرمت است شاهد بازی آغاز نهاده در ساعت آب او می ریزند. ( از آنندراج ). || زنا.زناکاری. لواطی. ( از ناظم الاطباء ). غلامبارگی. امردبارگی. بچه بازی.

معنی کلمه شاهدبازی در فرهنگ فارسی

عمل شاهد باز

جملاتی از کاربرد کلمه شاهدبازی

«نظیری » کوی عشقست این نه شاهدبازی و رندی که گر یاری رود از دست کس یاری دگر گیرد
نام سعدی همه جا رفت به شاهدبازی وین نه عیبست که در ملت ما تحسینیست
گر ندانم زرق و سالوسی، مکن عیبم که من رسمِ شاهدبازی و جام و سبو دانسته‌ام
صوفی رندم و معروف به شاهدبازی عاشق مستم و مشهور به درد آشامی
سعدیا گوشه نشینی کن و شاهدبازی شاهد آنست که بر گوشه نشین می‌گذرد