شاه فرد
جملاتی از کاربرد کلمه شاه فرد
باز بخشد بینشم آن شاه فرد در زمان همچون چراغ شبنورد
چون دمی حیران شد از وی شاه فرد روی خود سوی عماد الملک کرد
از آن پس که شد کشته آن شاه فرد بد اندیش با وی بکرد آنچه کرد
که به هنگام رحیل آن شاه فرد هیکلی بر بازویش تعویذ کرد
چون یک دمی آن شاه فرد تدبیر ملک خویش کرد دیو و پری را پای مرد ترتیب کرد آن پادشا
خمش ای ناطقه بسیارگویم سخن را پیش شاه فرد من نه
مستیی کاید ز بوی شاه فرد صد خم می در سر و مغز آن نکرد
دریغا که شد کشته آن شاه فرد ز مرگش فلک، روز ما تیره کرد
چون برهنه رفت پیش شاه فرد شاهش از اوصاف قدسی جامه کرد
نشست از بر کشته ی شاه فرد ببوسید و بگریست وانگه به درد