شاه حسنی
معنی کلمه شاه حسنی در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه شاه حسنی
تو شاه حسنی و اهلی خراب کشتن خود به تیغ جور اگر او را نمیکشی ستم است
تو شاه حسنی وداری ز مشک بر سر تاج بگیر ازهمه دلبران عالم باج
ناله کرد از بخت خود اهلی چه خوبش گفت بخت بنده آن شاه حسنی پیش او فریاد کن
تو شاه حسنی و عالم گدایت توئی خواجه جهان جمله غلامت
خوش است از نظر لطف شاه حال گدا تو شاه حسنی و حال گدا نمی نگری
بیک حکایت شیرین هلاک کن خسرو تو شاه حسنی ازو داد کوهکن بستان
قسم به مهر جمالت که جز تو ماه ندارم تو شاه حسنی و غیر از رخ تو شاه ندارم
تو شاه حسنی و مهمان عاشق درویش مرنج از آنکه می و نقل دیر و زود آورد
تو شاه حسنی و خلوت سرای توست دلم هزار سال به دولت درین سرا بنشین
تو شاه حسنی و بر درگهت به بانک بلند کسی که لاف گدائی زدهست محتشم است