شاه جو. ( نف مرکب ) جوینده شاه. که شاه جوید. خواستارو طلبکار شاه. خواهنده و پژوهنده شاه : همه سندلی پیش اوی آمدند پر از خون دل و شاهجوی آمدند.فردوسی.|| ( ن مف مرکب ) که شاه او را بجوید. و رجوع به شاه جوی شود.
معنی کلمه شاه جو در فرهنگ فارسی
جویند. شاه که شاه جوید ٠ خواستار و طلبکار شاه ٠ خواهنده و پژوهند. شاه ٠ یا که شاه او را بجوید ٠