معنی کلمه شامیه در لغت نامه دهخدا
( شامیة ) شامیة. [ می ی َ ] ( ص نسبی ) مؤنث شامی. امراءة شامیة؛ زنی از شام. || منسوب به مملکت شام باشد. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || گروه شامی. ( ناظم الاطباء ).
شامیة. [ می ی َ ] ( اِخ ) بطنی است معروف به ولد شامیة، از قبیله وِلد ابوشعبان ساکن دیرالزور، کشورسوریه و دارای 700 چادر است و به تیره های : عجیل و خفاجة و حویوات تقسیم شوند. ( از معجم قبایل العرب ).
شامیة. [ می ی َ ] ( اِخ ) قبیله ای است ساکن در قریه مزار از بخش بنی عبید در منطقه عجلون از دیهای سوریه. ( از معجم قبایل العرب ).