شاخست

معنی کلمه شاخست در لغت نامه دهخدا

شاخست. [ خ َ ] ( اِ ) یخنی. || خوراک. || ذخیره و توشه. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به شاخشت شود.

جملاتی از کاربرد کلمه شاخست

اصل آن شاخست هفتم آسمان اصل این شاخست از نار و دخان
بر سر سرو سهی نسرین و سنبل کی شکفت تا چه شاخست آنکه او را برگ و بار دیگرست
بقرآن کوه سنگین شاخ شاخست از آن روی زمین پر سنگلاخست
بزن بیخی که آن را کفر شاخست ببر شاخی که آن را شرک بار است
شاخ شاخست دل از رنگ سر زلف خوشش تا چرا بند چنان موسی سر شانه برد
شراب از کجا خورد؟! مطرب که بودش؟! که شاخست سرمست و ساغر شکوفه