سپیداب

معنی کلمه سپیداب در لغت نامه دهخدا

( سپیدآب ) سپیدآب. [ س َ/ س ِ ] ( اِ مرکب ) از قلع و سرب و روی و توتیا سازندبطریق احتراق و در امراض عین و جایهای دیگر بکار برند و اسپیداج معرب آن است. ( انجمن آرا ) :
اگر هشیار اگر سرمست بودی
سپیدآبش چو گل بر دست بودی.نظامی.شرفنامه را تازه کردم نورد
سپیدآب را ساختم لاجورد.نظامی.

معنی کلمه سپیداب در فرهنگ عمید

= سفیداب

معنی کلمه سپیداب در فرهنگ فارسی

۱ - گرد سفیدی که زنان به صورت خود مالند سفیده اسفیداج . ۲ - کربنات سرب که در نقاشی و رنگ کردن اطاقها به کار میرود سفید آب شیخ اسفیداب سفیداب سرب . ۳ - گرد سفیدی که از روی مواد دیگر گیرند و در نقاشی بکار برند سفیداب روی . یا سفیداب روی . اکسید زنک . یا سفیداب سرب . مخلوطی است از کربنات و ئیدرات سرب . گردیست سفید رنگ که با آب و روغن های نباتی مانند روغن کتان و بزرگ و غیره رنگ سفید پوشاننده ای میدهد و میتوان با افزودن رنگهای دیگر از آن رنگهای مختلف تهیه گرد ولی چون بر اثر ئیدروژن سولفوره هوا سیاه میگردد و سمیت آن نیز زیاد است تهیه و استعمال آن در برخی کشورها منع شده است سفیداب شیخ . یا سفیداب قلع . یکی از رنگهای جسمی است که برای نقاشی روی قلمدان و جلد کتاب و رحل قران و اوراق آس و غیره به کار میرفته . این رنگ از رنگهای غیر شفاف و حاجب ماورائ است و به جای رنگ سفید استعمال میشود .
( سپید آب ) از قلع و سرب و روی و توتیا سازند بطریق احتراق و در امراض عین و جایهای دیگر بکار برند و اسپیداج معرب آنست

جملاتی از کاربرد کلمه سپیداب

مشاطه آفتاب بر روی افق سرخاب و سپیداب کشد شام و سحر
صبحدم چون قرص کافوری ز فوار آب نور در سپیداب ضیا گیرد رخ مشک ختن
او بر رخ سیاه، سپیداب می‌کند من بر سر سپید، سیاه آب می‌کنم
گلبن بر روی خویش سود سپیداب تر در عوض آنکه گل غازه به رخسار زد
شرفنامه را تازه کردم نورد سپیداب را ساختم لاجورد
وسمه و سرمه و نگار و خچک زرک و غازه و سپیداب است
غازه ز خون و ز غبار غصه سپیداب سودش بر چهرگان زشت مجدر
چرخ عجوزه باز ز سپیداب ابر کرد نزد عروس باغ رخ خویشتن سپید
روی زمی از برف سپیداب گرفت گلگونه اش از جرعۀ می می باید