سقطی
معنی کلمه سقطی در فرهنگ عمید
معنی کلمه سقطی در فرهنگ فارسی
سقط فروشی یعنی خرده فروشی متاع نبهره فروش .
جملاتی از کاربرد کلمه سقطی
نقلست که سری سقطی گفت: روز عید معروف را دیدم گه دانه خرما برچید گفتم این را چه می کنی گفت این کودک را دیدم که میگریست.
جان بذل کرده، و تن سبیل، و دل فدا، و آن رنج و آن خستگی بجان و دل خریده! سری سقطی گفت: حق عزّ جلاله در خواب چنان نمود مرا که گفتی: یا سری! خلق را بیافریدم، لختی دنیا دیدند در آن آویختند! لختی بلا دیدند در بهشت و عافیت گریختند لختی از بلا نیندیشیدند محنت بجان و دل باز گرفتند، و نعمت وصال ما خواستند. فمن انتم؟ شما از کدام گروهاید؟ و چه خواهید؟ سری گفت: جواب دادم که: «و انّک تعلم ما نرید».
ابوالقاسم الزجاج الخراز سیدالعارفین رحمه اللّه گویند که پدر وی جام فروختید بآن قواریر خوانند. گویند که اصل وی از نهاوند بود، و جای و نشست ببغداد بود، و فقیه بود بر مذهب بوثور مهینه شاگرد شافعی. و فتوی وی دادی، و با سری سقطی و حارث محاسبی و محمد قصاب ٭ صحبت کرده بود و شاگرد ایشان بود. و وی از ایمهٔ این قوم است و از سادات و مقبول ورهمه زبانها گویند کی در دنیا ازین طبقه سه تن بودند که ایشان را چهارم نبود. جنید به بغداد، و بوعبداللّه حلی بشام، و بوعثمان حیری بنشاپور٭
جنید گوید، «عجبتر از سوی سقطی کس ندیدم که نود و هشت سال عمر وی بود، هیچ کس وی را پهلو بر زمین ندید مگر وقت مگر».
پس سری سقطی گفت: او پیوسته مضطر بود در حال حیات از طعن معتزله و در حال وفات در خیال مشبهه و او ا زهمه بری.
به گه غیبت چونانکه دگرکس را نتواند گفت او را سقطی دشمن
و سری سقطی میگوید اگر کسی در بوستان شود که اندرو درختها بسیار بود و بر هر درختی مرغی باشد همه بزبانی فصیح گویند اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَلِیَّ اللّهِ اگر نترسد که آن مکر است آن مرد ممکور بود و مانند این حکایتها بسیار است ایشانرا.
کی باشم جان هر خری کوردلی کو باز نداند سقطی از سخطی
ور عوامی سقطی گفت درافتد به قصاص داد از دست خواص
وقتی جنید میگذشت نارسیده بود، خرد دوازده ساله. سری سقطی ٭ گفت: ارین غلام بزید بمرگ او تصوف از بغداد برخیزد پس از این هفتاد سال ببود، جنید سر این طایفه گشت و همه باو نسبت کنند چون خراز و رویم و نوری ٭ و آن قوم که در ایام او بودند. و اول کسی ایذ که این علم را ترتیب نهاد، بسط کرد و کتب ساخت درین باب.