سردسته
معنی کلمه سردسته در فرهنگ عمید
معنی کلمه سردسته در فرهنگ فارسی
قائد پیشوا یا چوب و عصای دستی
معنی کلمه سردسته در دانشنامه عمومی
معنی کلمه سردسته در دانشنامه آزاد فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه سردسته
دسته دسته گوسپندان دیدم و سردسته گرگ گرگ خونشان خورد و مسکین گله را باور نبود
باباشمل لقب گونه ایست که به سردسته ٔلوطیهای هر محل و به رؤسای قاطرخانه ٔ شاهی دهند.
یک عمر به بند آز پا بسته شدیم بر اهل هوس قائد و سردسته شدیم
خلاصه : چهار دوست دانشگاهی یک باشگاه زیرزمینی میزنند اما متهم به قتل فردی می شوند که بعد ها معلوم می شود برادر سردسته اوباش است و ...•