سردسته

معنی کلمه سردسته در لغت نامه دهخدا

سردسته. [ س َ دَ ت َ / ت ِ ] ( اِ مرکب ) رئیس. قائد. پیشوا. ( یادداشت مؤلف ): سردسته دزدان. سردسته آشوبگران : به سرکردگی شخصی از ایشان که او را «سردسته » مینامند در هر محله از محلات شهر تعیین نماید. ( تذکرةالملوک چ 2ص 48 ). || چوب و عصای دستی. ( آنندراج ).

معنی کلمه سردسته در فرهنگ عمید

سرپرست و بزرگ تر یک دسته از مردم سرگروه، سرکرده.

معنی کلمه سردسته در فرهنگ فارسی

( صفت ) رئیس قوم سر گروه سرپرست .
قائد پیشوا یا چوب و عصای دستی

معنی کلمه سردسته در دانشنامه عمومی

سردسته (فیلم ۱۹۹۶). سردسته ( به انگلیسی: Kingpin ) فیلمی محصول سال ۱۹۹۶ و به کارگردانی برادران فارلی است. در این فیلم بازیگرانی همچون وودی هارلسون، رندی کواید، ونسا آنجل، بیل مری، کریس الیوت، ویلیام جردن، ریچارد تایسون، لین شی، زن گسنر و ویلی گارسون ایفای نقش کرده اند.

معنی کلمه سردسته در دانشنامه آزاد فارسی

مدیر دسته های مطرب روحوضی. سردسته ها گاهی خود در کار نمایش دستی داشته اند، در غیر این صورت، فقط به کار مدیریت و اعلام برنامه به هنگام اجرای برنامه های روحوضی می پرداختند. معمولاً، میان سردسته و اعضای دسته، که کارگر یا همدست نامیده می شدند، قراردادی منعقد نمی شد؛ اما اعضای دسته عرفاً به سردسته وفادار می ماندند و بدون اجازۀ او، حتی موقتی نیز، در دستۀ شخص دیگری مشغول به کار نمی شدند. سردسته های معروف عبارت بودند از سید احمد باشی، احمد مؤید، حسین مؤید، محمد نایب جواد، عباس مؤسس، اکبر سرشار، کوچک مؤدب، عبدالعلی، و حاجی مولایی.

جملاتی از کاربرد کلمه سردسته

دسته دسته گوسپندان دیدم و سردسته گرگ گرگ خونشان خورد و مسکین گله را باور نبود
باباشمل لقب گونه ایست که به سردسته ٔلوطیهای هر محل و به رؤسای قاطرخانه ٔ شاهی دهند.
یک عمر به بند آز پا بسته شدیم بر اهل هوس قائد و سردسته شدیم
خلاصه : چهار دوست دانشگاهی یک باشگاه زیرزمینی میزنند اما متهم به قتل فردی می شوند که بعد ها معلوم می شود برادر سردسته اوباش است و ...•