سرخ رو

معنی کلمه سرخ رو در لغت نامه دهخدا

سرخ رو. [ س ُ ] ( ص مرکب ) سرخ روی. که رخ وی سرخ باشد. که رخ سرخ دارد :
ز دیگر طرف سرخ رویان روس
فروزنده چون قبله گاه مجوس.نظامی.همه سرخ رویند و پیروزه چشم
ز شیران نترسند هنگام خشم.نظامی.آتش ارچه سرخ روی است از شرر
تو ز فعل او سیه کاری نگر.مولوی.نصیحت میکنندم سرخ رویان
که برگرد از غمش بی روی زردی.سعدی.و رجوع به سرخ روی شود. || آنکه چهره از غضب افروخته باشد. ( آنندراج ) :
دانی ز چه سرخ رویم ایراک
بسیار دمیدم آتش غم.خاقانی.شکارم کرد زلف او چو آتش سرخ رو زآنم
که در گردن کمند زلف دودآسای او دارم.خاقانی.ملک بی گوشمال تصدیعش
سرخ رو از وقار توقیعش.نظامی.برآمد ز سودای من سرخ روی
کز این جنس بیهوده دیگر مگوی.سعدی.رجوع به سرخ روی شود.
|| ( اِ مرکب ) مرغی است که سرش سرخ باشد و آن را به تازی حُمَّرة خوانند. ( آنندراج ). رجوع به سرخسار شود.

معنی کلمه سرخ رو در فرهنگ عمید

۱. کسی که چهرۀ گلگون دارد.
۲. [مقابلِ زردرو] [مجاز] شاد، خوشحال، خوشدل، پیروز.
۳. [قدیمی، مجاز] شرمنده و شرمسار.

معنی کلمه سرخ رو در فرهنگ فارسی

مرغی است که سرش سرخ باشد و آنرا بتازی حمره خوانند .

جملاتی از کاربرد کلمه سرخ رو

شه کربلا شد به مینو درا زتو سرخ رو پیش پیغمبرا
درحالی‌که بیشتر انرژی آزاد شده در خلال یک رمبش گرانشی به سرعت پخش می‌شود یک ناظر خارجی در واقع پایان این فرایند را نمی‌بیند. اگرچه این رمبش در چارچوب مرجع ماده در حال فروپاشی در زمان محدودی صورت می‌گیرد اما برای یک ناظر دور ماده در حال فروپاشی کندتر می‌شود و در بالای افق رویداد متوقف می‌شود. دلیل این پدیده اتساع زمان گرانشی است. برای نور بیشتر و بیشتر طول می‌کشد تا از ماده در حال رمبش به ناظر برسد؛ و نوری که درست قبل از تشکیل افق رویداد منتشر می‌شود با تأخیر بی‌نهایت به ناظر می‌رسد. از این رو ناظر خارجی هرگز تشکیل افق رویداد را نخواهد دید؛ در عوض ماده در حال رمبش تاریک تر. تاریک تر می‌شود و انتقال به سرخ رو به افزایشی خواند داشت و سرانجام کاملاً محو می‌شود.
عاشقان خویش بیند سرخ رو خون روان از چشمشان مانند جو
الهی بحق حسین آن شهیدی که کردش بخون سرخ رو صبغت الله
زر اگر چه سرخ رو و دلکشست لیک تا در دست داری آتشست
گر پرتوی ز تیغت در کان معدن افتد یاقوت سرخ رو را سازد به رنگ کاهی
شوند مورها در او تمام مار سرخ رو که برجهندش از گلو چو مارها ز غارها
قدم سرخ رو سوی میدان نهاد بدو رحمت از داور پاک باد
زر کامل عیار از بوته آید سرخ رو بیرون نیندیشد ز آتش هر که گردیده است آب اینجا
می‌شود چون خامه صائب سرخ رو هر که در راه سخن سر می‌دهد
کلکم از سیر بدخشان سخن می آید سرخ رو از سر میدان سخن می آید