سخت جانی

معنی کلمه سخت جانی در لغت نامه دهخدا

سخت جانی. [ س َ ] ( حامص مرکب ) گران جانی :
آزاد کنم ز سخت جانی
وآباد کنم به سخت رانی.نظامی.شبهای هجر را گذراندیم و زنده ایم
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود.شکیبی ( از آنندراج ).

معنی کلمه سخت جانی در فرهنگ فارسی

حالت و کیفیت سخت جان .
گران جانی

معنی کلمه سخت جانی در فرهنگستان زبان و ادب

{hardiness, stress tolerance} [کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] میزان مقاومت موجود زنده در مقابل تنش های محیط

جملاتی از کاربرد کلمه سخت جانی

بود از سخت جانی سنگ فرسای به پرکاری سبک دست و سبک پای
ساغر دل از نگاهی چشمه سیماب شد بعد از این در عشق لاف سخت جانی مشکل است
بگذر از آزار من، کز سخت جانی کرده‌ام زیر تیغ انگشت زنهاری مکرر تیغ را
می کنم از نامه و پیغام، اظهار حیات سخت جانی کرد آخر شرمسار او مرا
دو سه افسرده را به گرمی کش سخت جانی دورا به نرمی کش
ز سخت جانی آیینه حیرتی دارم که تاب جلوهٔ آن یار مهربان دارد
سینه ها را می کند گنجینه گوهر چو کوه زیر تیغ از سخت جانی پا به دامان داشتن
بسوخت گرمی خونم چو آه تیرش را ز سخت جانی من اره گشت شمشیرش
وحشی ببین اندوه دل وز سخت جانی دم مزن کز هم بپاشد کوه را اندوه جان فرسای تو
چون جرس عمری تپیدیم وز هم نگداختیم سخت جانی چند نالد بر دل بی‌درد ما