سبک مایه

معنی کلمه سبک مایه در لغت نامه دهخدا

سبک مایه. [ س َ ب ُ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) چیز بی قدر و ارزش و کم مایه و بی قیمت و کم بها. ( آنندراج ) :
چو نان خورده شد کارِ می ساختند
سبک مایه جایی بپرداختند.فردوسی. || نادان و جاهل. ( ناظم الاطباء ): بوغاء؛ مردم سبک مایه و گول. ( منتهی الارب ) :
سبک مایه ضحاک بیدادگر
بدین چاره بگرفت گاه پدر.فردوسی.همانگه که خشم آورد پادشا
سبک مایه خواند ورا پارسا.فردوسی.بدو گفت این نزد بهرام بر
بگو ای سبک مایه بدگهر.فردوسی. || فقیر و درمانده :
بفریاد سبک مایه رسیدن
ستمگر را طمع از وی بریدن.( ویس و رامین ).

معنی کلمه سبک مایه در فرهنگ عمید

۱. کم مایه، کم بها، بی قدروقیمت.
۲. [مجاز] فرومایه.

معنی کلمه سبک مایه در فرهنگ فارسی

چیز بیقدر و ارزان و کم مایه و بی قیمت و کم بها

جملاتی از کاربرد کلمه سبک مایه

چو نان خورده شد کار می ساختند سبک مایه جایی بپرداختند
ز بار درد سبک مایه دان شهیدان را که در محیط محبت به ساحل افتاده است
بدو گفت کوش ای سبک مایه مرد به گرد در پادشاهی مگرد
ابا آنکه مهراب ازین پایه نیست بزرگست و گرد و سبک مایه نیست
مر او را به دستان سوی خویش برد نمود آن سبک مایه این دستبرد
وزان تجارت کم مدت سبک مایه اثر ز سود و زیان عمل شود پیدا
عذر من بنده ازین نظم سبک مایه بخواه تا بشعری شکنم تازه بفردا دفتر
به فریاد سبک مایه رسیدن ستمگر را طمع از وی بریدن
هوس نیافت درین چارسو بضاعت دیگر دل شکسته سبک مایه است ناله فروشم