معنی کلمه سایه گستر در لغت نامه دهخدا
کنون خواه تاجش ده و خواه بخت
شد آن سایه گستر کیانی درخت.فردوسی.بسفر شد کجا؟ بباغ بهشت
طوبی و سدره سایه گستر اوست.خاقانی.ای بر سر خلق سایه گستر
کونین نواله خوار نعمت.( از حبیب السیر ج 3 ص 1 ).سعی دارد در زوال آفتاب عمر خود
هر که اندازد درخت سایه گستر را بخاک.صائب. || التفات کننده و متوجه. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || ( اِ مرکب ) ملجاء. مأمن. پناهگاه :
ز جور فلک دادخواه آمدم
درین سایه گستر پناه آمدم.سعدی ( بوستان ).|| ( نف مرکب ) مهربان. ( آنندراج ). خیرخواه و مهربان. ( ناظم الاطباء ).