ساعت تا ساعت

معنی کلمه ساعت تا ساعت در لغت نامه دهخدا

ساعت تا ساعت. [ ع َ ع َ ] ( ق مرکب ) از ساعتی بساعتی. از این ساعت به آن ساعت. ساعت به ساعت. ساعت ساعت : ششم آنکه از خداوند سبحانه و تعالی نومید نیستم که ساعت تا ساعت فرج دهد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب پیشاوری ص 341 ). همگان را باز نباید گشت که ساعت تا ساعت خبر دیگر رسد که بر راه سواران مرتب اند. ( ایضاً ص 492 ).

معنی کلمه ساعت تا ساعت در فرهنگ فارسی

از ساعتی بساعتی

جملاتی از کاربرد کلمه ساعت تا ساعت

چون معمّا را بیرون آوردم و نسختی روشن‌ نبشتم، نماز دیگر خواجه بونصر آن را بخواند و سخت شاد شد و بخدمت پیش رفت؛ چون بار بگسست‌ - و من‌ ایستاده بودم- حدیث احمد ینالتگین خاست‌ و هر کسی چیزی میگفت، حدیث هرون و خوارزم نیز گفتن گرفتند، حاجب بو النّضر گفت: کار هرون همچون کار احمد باید دانست، و ساعت تا ساعت خبر رسد. گفت: «الفال حقّ‌، ان شاء اللّه که چنین باشد.» بونصر ترجمه معمّا به ترک دوات‌دار داد و امیر بخواند و بنوشتند و به بونصر بازدادند. و یک ساعت دیگر حدیث کردند، امیر اشارت کرد و قوم‌ بازگشت. خواجه بونصر بازآمده بود، باز خواندند و تا نماز شام خالی بداشتند، پس بازگشت و بخیمه بازشد و مرا بخواند و گفت: