زلفت

معنی کلمه زلفت در لغت نامه دهخدا

زلفت. [ زُ ف َ ] ( ع اِمص ) درجه و منزلت و نزدیکی... و در فارسی گاهی مجازاً بمعنی دوستی آید. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مأخوذ از تازی زلفة. نزدیکی و منزلت : این است تواریخ و کتب که هر یکی از آن صراط الفت و بساط زلفت و حظایر انس و محک خواطر... و غایات آیات مقامات و عناصر آداب و اواصر انساب واسباب است. ( تاریخ بیهق ص 20 ). و اسباب زلفت و قربت بحضرت کبریاء جل جلاله و تعالی... متأکد شود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 320 ). رجوع به زلفة شود.
زلفة. [ زُ ف َ ] ( ع اِ ) کاسه و پنگان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کرانه چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || نزدیکی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ): فلما راوه زلفة سیئت وجوه الذین کفروا و قیل هذاالذی کنتم به تدعون. ( قرآن 27/67 ). معنی آیه ؛ پس چون ببینند آن نزدیک ، بد شود چهره های آنانکه کافر شدند و گفته شود: این است آنچه بودید آن را میخواستید ( این است آنچه را که میخواستید ). و بنابراین زلفة در این آیه بمعنی نزدیک است. || منزلت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پاره ای از شب یا از اول شب. ( ترجمان القرآن ). پاره ای از شب یا از اول شب. ( دهار ). ج ، زُلَف ، زُلَفات ، زُلُفات ، زُلْفات. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به زلف شود.
زلفة. [ زَ ل َ ف َ ] ( ع اِ ) حوض پرآب. ج ، زَلَف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || جای گرد آمدن آب باران پرآب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جای گرد آمدن آب باران که پر باشد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کاسه بزرگ و پنگان سبز. || صدفة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || کاسه نزدیک تک. || کرانه کوه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || سنگ هموار و تابان. || زمین درشت. || زمین روفته. || جای برابر و هموار از کوه نرم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || زن یا روی آن . || مرغزار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). روضه. ( معجم متن اللغة ).

معنی کلمه زلفت در فرهنگ عمید

۱. قرب، نزدیکی.
۲. [مجاز] انس، دوستی.

معنی کلمه زلفت در فرهنگ فارسی

نزدیکی و منزلت در فارسی گاهی مجازا بمعنی دوستی آید .

جملاتی از کاربرد کلمه زلفت

سر زلفت به جز دست تو حیفست لب لعلت به بوس جز تو افسوس
روز رخسار تو شد در شب زلفت پیدا صبحدم فاتحه‌ای خواند و بران روی دمید
جان به بوی وصل زلفت می دهم لیکن عجب گر بدست آید به صد جان آنچنان عمر طویل
که می‌داند که آن زنجیر زلفت چگونه عقل مجنون می‌نماید
چو زلفت گر برآرم سر به سودایت، عجب نبود چه باشد با کمند شیرگیری صید آهویی؟
دراز دستی زلفت نگر که «ترکی» را چنان گرفت که صیاد، صید صحرا را
حلقه زلفت به روی گرم عالم را گرفت خاتم دولت به این خوبی سلیمانی نداشت
دل که چون گونیست در میدان عشق آشفته حال گر بچوگان نسبت زلفت کند بیهوده گوست
تو را اقلیم زیبایی مسلم گشت و سلطانی که بر خورشید تابان زد چو زلفت سایبان ابرو
تا در سرِ زلفت خم و تاب افکندی این سوخته را دل به عذاب افکندی