معنی کلمه مارکش در لغت نامه دهخدا مارکش. [ ک ُ ] ( نف مرکب ) کشنده مار : خدنگ مارکش با مار شد جفت قضا هم طعنه زد هم آفرین گفت.( یادداشت به خط مرحوم دهخدا بدون ذکر نام شاعر ).
جملاتی از کاربرد کلمه مارکش یکی ببین ید بیضای خویش را که چسان عصای مارکش و مار سحر خوار آورد چو بر دانا گشادی حیله را در چو غوک مارکش در سر کنی سر مرا مارکش خواندی و بدسرشت ورا نام بردی به دشنام زشت کز او تا به پیغمبر مارکش بود چار صد سال و سی سال و شش