مارم

معنی کلمه مارم در لغت نامه دهخدا

مارم. [ رُ ] ( اِخ ) قریه ای است میانه شمال و مغرب فین. ( فارسنامه ناصری ). دهی از دهستان فین است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 1471 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

معنی کلمه مارم در فرهنگ فارسی

دهی از دهستان فین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس ۸۵ کیلومتری شمال باختری بندرعباس . کوهستانی گرمسیر ۱۴۷۶ سکنه . محصول : خرما و مرکبات .
قریه ایست میانه شمال و مغرب فین

جملاتی از کاربرد کلمه مارم

از بهر زخم گاه چو سیمم فرو گداز وز بهر حبس گاه چو مارم همی فسای
عشق برون آورد مهره ز دندان مار آمد و دندان‌کنان در دم مارم ببرد
ای خدا آن کن که از تو می‌سزد که ز هر سوراخ مارم می‌گزد
گام دربان مارم از بر کوه گاه مهمان مور زیر زمین
ای خدا آن کن که آنت می‌سزد که به هر سوراخ مارم می‌گزد
نه تنها گردن مینا چو مارم می گزد بی او قدح شبهای هجرانش دهان شیر می گردد
می‌داشتی چو مهرهٔ مارم به دوستی دندان مار بر جگرم چون گماشتی
همی بینی که پیچان همچو مارم چگونه صعب و آشفته‌ست کارم
ز من بگذر که من خود گرزه مارم بلی مارم که چون او مهره دارم
گنجم و خونخواری مارم زیان وز همه خونریزی ما رمزی آن