مار ضحاک

معنی کلمه مار ضحاک در لغت نامه دهخدا

مار ضحاک. [ رِ ض َح ْ حا ] ( اِخ ) ماری که در شانه پشت ضحاک پیدا شده بود و همیشه مغز سر آدمی می خورد. ( غیاث ) ( آنندراج ). || ( اِ مرکب ) زنجیر. ( فرهنگ رشیدی ). کنایه از سر زنجیر. ( غیاث ). کنایه از زنجیر. ( انجمن آرا ) :
روی تو چه جای سحر بابل
موی تو چه جای مار ضحاک.سعدی ( دیوان چ مصفاص 639 ).

معنی کلمه مار ضحاک در فرهنگ فارسی

ماری که در شانه پشت ضحاک پیدا شده بود و همیشه مغز سر آدمی میخورد

جملاتی از کاربرد کلمه مار ضحاک

مع الوجود زلال دهان و زلف کجت چه جای چشمه حیوان و مار ضحاک است
جرمکش مکر مار ضحاک است هان که درکاسه جهان خاک است
تشویر نار نمرود از چهر پرفروغی تصویر مار ضحاک از زلف پر ز چینی
از نهیب غضبت باد چو مار ضحاک هر سر موی که اعدای تو را بر اعضاست
دهد شاخش نشان از مار ضحاک که بیرون کرده سر از دوش افلاک
کرده ای جا به دوش یار مگر مار ضحاک دوش جادوئی
بپالود مغزم ز سودای دوست سویدای من مار ضحاک نیست