مادگان
معنی کلمه مادگان در فرهنگ عمید
۲. [مجاز] مرد زن صفت.
معنی کلمه مادگان در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه مادگان
پریپیکر نوازشها نمودش به لفظ مادگان لختی ستودش
صبا برقع گشاده مادگان را صلا درداده کار افتادگان را
و دلیل آریم بر آنکه آنعالم لطیف است بدانچه گوئیم لطیف آن باشد که اندر جسم آثار او بگذرد و جسم مرورا حجاب نتواند کردن از محسوسات دلیل برین قول آنست که اندر آتش لطافتست و جسم مر قوت او را حجاب نتواند کردن نه بینی که اگر چه سطبری و قوی آهنی بود و با آن سختی و قوت که اندر آهن است چون آتش ازو بر یکروی همسایگی کند قوه آتش بدیگر روی از آهن بیرون شود . و چون دیدیم که اندر زیر آب عظیم ماهیان و دیگر جانوران همی پدید آمدند اندر شکم و پشت مادگان همی حیات راه یافت تا آب اندر پشت نر جانور گردد و بحرکت آید و اندر شکم مادگان همی حیوان گشت دانستیم که این از لطافت آنعالم است که او صانع اینعالم است.
تا ز پی این پیادگان، باز جهند و مادگان بانگ زن آن دلیل را، تا صفت نجف کند
گه به زبان مادگان عشوهٔ خوش همی دهی گه به شگرفی و تری هوش مرا همی بری