ماده طبع. [ دَ / دِ طَ ] ( ص مرکب ) زن صفت. مانند زن سست عهد و پیمان شکن. که طبع زنان دارد : نیک داند که فحل دورانم دلم از چرخ ماده طبع فگار.خاقانی.عجب ترسانم از هر ماده طبعی اگرچه مبدع فحلم در این فن.خاقانی.
معنی کلمه ماده طبع در فرهنگ فارسی
زن صفت مانند زن سست عهد و پیمان شکن
جملاتی از کاربرد کلمه ماده طبع
نیک داند که فحل دورانم دلم از چرخ ماده طبع افکار
ز انقلاب روزگار چون زغن نر ماده طبع این زمانم بر کلوخ ملک بنشیند کلاغ
کار دلم تو ساز که ایام ماده طبع از زادن فراغت دلها سترون است