معنی کلمه ماجور در لغت نامه دهخدا
لگد سیصد هزاران بر سر من
زنی و زمن بدان باشی تو مأجور.منوچهری.نه مرا حاجتی از اومقضی
نه مرا طاعتی از او مأجور.مسعودسعد ( دیوان چ یاسمی ص 45 ).صائم الدهر از ضرورت لبس
بر چنین طاعتی نه مأجور است.مسعودسعد.|| توسعاً، مقبول. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).