ماتمکده

معنی کلمه ماتمکده در لغت نامه دهخدا

ماتمکده. [ ت َ ک َ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) غمکده. ( آنندراج ). ماتم سرا. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
بجز آن زلیخای انده زده
بدان غم زده جان ماتمکده.شمسی ( یوسف و زلیخا ).

معنی کلمه ماتمکده در فرهنگ عمید

۱. جای سوگواری، ماتم سرا.
۲. [مجاز] خانه ای که در آن غم و غصه فراوان باشد.

معنی کلمه ماتمکده در فرهنگ فارسی

ماتمخانه، ماتم سرا، جای سوگواری، خانهای که در آن غم وغصه فراوان باشد
( اسم ) ۱- محلی که در آن سوگواری کنند جای عزاداری . ۲- خانه ای که در آن غم و اندوه حکمفرما باشد غمکده .

جملاتی از کاربرد کلمه ماتمکده

ای تفو بر اینچنین ماتمکده اف بر این منزلگه دیو و دده
دل به ماتمکده خاک مبند گر دل زنده ترا در کارست
چون گریه کند چشمم، ماتمکده ای باید تا بر سر همدردان ریزند گلاب من
جهان سر به سرگشت ماتمکده شد از قتل شه، مصطفی (ص) غمزده
لب بی آه به ماتمکده گردون نیست این نه خط است به دور لب ساغر، آه است
کنج ماتمکده از بزم حریفان خوشتر از تماشای جهان گوشه زندان خوشتر
بهر تو ماتمکده ای بیش نیست خانه دل کز غم و رنج و عناست
گرد ماتمکده ی خاک نشست بسیه جامه ی کیوان چکنم؟!
به زندان همدمش بودند و همراز در آن ماتمکده با وی هم آواز
قانعی را که به ماتمکده ظلمت ساخت ماه نو ناخنه دیده روزن باشد