ماتمدیده. [ ت َ دی دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) ملول و غمگین. || عزادار. ( ناظم الاطباء ). ماتمی. ( آنندراج ) : از آن چون زلف ماتمدیدگان ژولیده زنجیرم که چون برگ خزان دیده ست زور دست تدبیرم.صائب ( از آنندراج ).
معنی کلمه ماتم دیده در فرهنگ عمید
مصیبت دیده، سوگوار.
معنی کلمه ماتم دیده در فرهنگ فارسی
کسی که یکی از اقوامش فوت کرده عزادار جمع : ماتم دیدگان : ازان چون زلف ماتم دیدگان ژولیده زنجیرم که چون برگ خزان دیده است زور دست تدبیرم. ( صائب آنند. )
جملاتی از کاربرد کلمه ماتم دیده
پنجه تدبیر از کارم سری بیرون نبرد شانه را صدچاک دل زین زلف ماتم دیده شد
سر خورشید از این غم تا قیامت چو ماتم دیده عریان است امروز
صیقل دل های بی غم گرچه باشد ماه عید تازه می سازد به ناخن داغ ماتم دیده را
دل ما را به درد خویش بگذار به ماتم دیده نالیدن میاموز
گرچه باشد صیقل زنگ کدورت ماه عید ناخن الماس باشد، داغ ماتم دیده را