ما و من

معنی کلمه ما و من در لغت نامه دهخدا

ما و من. [ وُ م َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کبر. عجب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

جملاتی از کاربرد کلمه ما و من

جان و تن را به عشق سودا کن ما و من را به عشق سودا کن
این ما و من نتیجه بیگانگی بود صد دل به یکدگر چو شود آشنا، یکی است
هرکجاییم زین چمن دوریم ما و من رنگ و بوی و دارد
ای رهیده جان تو از ما و من ای لطیفهٔ روح اندر مرد و زن
حرف غیرت راه می‌زد از هجوم ما و من بر در دل تا نهادم ‌گوش دانستم تویی
غبار ناگشته نیست ممکن زتهمت ما و من رهایی به ‌حسرت سرمه می‌خروشد هزارکوه صدا به دامن
درین مذهب که جز این هیچ ره نیست بترکه ما و من شرک و گنه نیست
سامان نوبهار گلستان ما و من رنگ پریده‌ای‌ست که گردش ندیده‌اند
آتشی در من زند از من بسوزد ما و من گوش هستیهای مادر حلقهٔ یار آورد
دماغ ما و من بیهوده مفروش خیال چیده دکانی ندارد