ما باقی

معنی کلمه ما باقی در لغت نامه دهخدا

ماباقی. ( از ع ، اِ مرکب ) باقیمانده و بازمانده. ( ناظم الاطباء ). مابقی. رجوع به مابقی شود.

معنی کلمه ما باقی در فرهنگ فارسی

باقیمانده و بازمانده

جملاتی از کاربرد کلمه ما باقی

زندگینامه وی یکی از آثار بسیار گرانبهایی است که تا الان برای ما باقی مانده‌است و شایسته‌است با اعترافات سنت آگوستین و روسو و خاطرات گیبون و نیوتن مقایسه شود. این کتاب تقریباً در آسیا تنها مقام را دارد.
احترام، محبت و دوستی بین ما باقی خواهد ماند. اولویت ما با عشق و تعهد، اطمینان از رفاه و تحصیلات فرزندانمان و محافظت از آنها است و می‌خواهیم در یک محیط آرام و سالم رشد کنند. با انتشار این متن ما از شما می‌خواهیم به تصمیم ما در این مقطع و این تغییر احترام بگذارید و از اینکه ما را درک می‌کنید ممنونیم.»
او به او باقی و ما باقی به او عمر جاوید است او را این حیات
ما خمارآلودگان را بی شرابی می کشد عمر ما باقی است، تا باقی است در مینا شراب
درود خدا بر آن ساکن گوری باد که در مران بزیارتش رفتم، گوری که مومنی راستین را در خود دارد که با خداوند راستی بخرج داد و بمعرفتش نزدیک شد اگر زمانه میخواست یک تن صالح را برای ما باقی بگذارد، بی تردید عمرو، ابو عثمان را می نهاد.
عیب است یکی آنکه نگردیم همی ما باقی چو شما، گرچه شما اصل بقائید
کاهل مشو ای ساقی باقی است ز ما باقی پر ده می راواقی آهسته که سرمستم
در حضور او کسی ننشست تا فانی نشد گر سر مویی ز ما باقی بود تاوان کنیم