لها. [ ل َ ] ( ع حرف جر + ضمیر ) ( از: لََ + ها ) برای او ( زن ). لها. [ ل َ ] ( ع اِ ) لهاة. ( منتهی الارب ): فان اللها تفتح باللهی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 281 ).
معنی کلمه لها در فرهنگ فارسی
۱- برای او (مونث ) ۲- بسود او ( مونث ) ۳ - برای آنها ( جمع ) ۴ - بسود آنها ( جمع ) . جمع لهاه
معنی کلمه لها در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی لَهَا: برای آن (مؤنث) - برای آن (مؤنث)است - فقط برای آن(مؤنث) است (اگر در ابتدای جمله بیاید) معنی مَا لَهَا: آن را چه شده -نیست برای آن معنی سَعْیَهَا: تلاش آن (در عبارت "مَنْ أَرَادَ ﭐلْئَاخِرَةَ وَسَعَیٰ لَهَا سَعْیَهَا "منظور تلاشی کامل و خالصانه برای به دست آوردن مواهب آخرت می باشد ) معنی نَکِّرُواْ: ناشناس کنید(عبارت"نَکِّرُواْ لَهَا عَرْشَهَا "یعنی با تغییر دادن ظاهر تخت کاری کنید که تختش را نشناسد) معنی نَظَلُّ: دائماً هستیم(از افعال ناقصه است که معنی اش با عبارت بعدش کامل می گردد لذا معنی عبارت "نَعْبُدُ أَصْنَاماً فَنَظَلُّ لَهَا عَاکِفِینَ "یعنی : گفتند ما بتهایی را میپرستیم و دائما نزد آنها هستیم ، برای خاطر خود آنها) معنی ظَلَّتْ: دائماً بود (در عبارت "فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ "کلمه ظلت از ظل است که یکی از افعال ناقصه بوده که اسم و خبر میگیرد و در اینجا اسمش کلمه اعناقهم و خبرش خاضعین میباشد یعنی گردنهایشان دائماً خاضع می شود یا سربه زیر می شوند) معنی قَالَتَا: آن دوزن گفتند(در عبارت "ثُمَّ ﭐسْتَوَیٰ إِلَی ﭐلسَّمَاءِ وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ﭐئْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ " چون سماء و ارض مؤنث مجازی هستند به این شکل آمده است) معنی زَفِیرٌ: نعره دردناک - ناله حسرت بار(در مجمع البیان گفته زفیر ، به معنی ابتدای عرعر خران و شهیق به معنای آخر آن است . و در کشاف گفته : زفیر به معنای کشیدن نفس و شهیق به معنای برگرداندن آن است . و راغب در مفردات گفته : زفیر به معنای نفس کشیدن پی در پی است ، به... معنی شَهِیقٌ: عربده و فریاد هولناک و دلخراش (در مجمع البیان گفته زفیر ، به معنی ابتدای عرعر خران و شهیق به معنای آخر آن است . و در کشاف گفته : زفیر به معنای کشیدن نفس و شهیق به معنای برگرداندن آن است . و راغب در مفردات گفته : زفیر به معنای نفس کشیدن پی در پی است ،... ریشه کلمه: ل (۳۸۴۲ بار)ها (۱۳۹۹ بار)
جملاتی از کاربرد کلمه لها
له ید فضل زیدها العلم والحجی فقس لها ظفر و سحبان اصبع
اِنَّ أَکْرَمَکُمْعِنْدَ اللّهِ أَتْقَیکُم برهان است که بعد از ائمه، اشخاص متقی گرامیترین مردم اند. بناءً علیه مولانا عبدالرحیم دماوندی و بسیاری از علما و فضلا گفتهاند که چون سالک را در بدایت حال خاطر در تفرقه است، باید که صورت پیر را در نظر بگیرد که جمعیت در خاطر به هم رسد. بلی اِنَّ اللّهَ خَلَقَ آدَمَ عَلَی صُوْرَتِهِ. حضرت علی بن موسی الرضا در شرح سکینهٔ قلبیه، در سورهٔ فتح هُوَ الّذی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فی قُلوبِ المؤمنینَ فرموده است: السَّکینةُ رِیْحٌ تَفُوْحُ مِنْالجنِّةِ لها وَجْهٌ کَوَجْهِ الإِنْسانِ و حضرت صادق میفرماید:
وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ آیاتٍ بَیِّناتٍ وَ ما یَکْفُرُ بِها إِلَّا الْفاسِقُونَ این آیه بجواب ابن صوریا آمد که گفته بود ما انزل علیک من آیة بیّنة فنتبعک لها نفرستادند بر تو نشانی روشن که بر درستی کار تو دلالت کند تا ترا پس روی کنیم و ایمان آریم رب العالمین گفت: وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا بدرستی که فرستادیم بتو نشانهای روشن راست، و کافر نشود بآن مگر جهودان که از شریعت موسی بیرون شدند، بسبب آنکه به محمد کافر شدند، از بهر آنک ایمان آوردن به محمد ع و پذیرفتن دین وی از شرایع موسی بود پس چون نپذیرفتند لا محاله از شریعت موسی بیرون شدند.
و عن عطاء بن یسار، انّ رجلا قال للنبیّ استأذن علی امّی؟ قال: نعم، قال انّها لیس لها خادم غیری ا فاستأذن علیها کلما دخلت؟ قال: أ تحبّ ان تریها عریانة؟ قال الرجل لا، قال فاستأذن علیها.
وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ این سبیل ایدر دین است میگوید: دین خدایی را میعیب جویید که آن را کژی مینمائید تَبْغُونَها عِوَجاً ای تبغون لها عوجا.
«فَلا یَصُدَّنَّکَ عَنْها» الصدّ یستعمل فی الصرف عن الخیر، تقول صدّه عن الخیر و لا تقول صدّه عن الشّر، و المعنی لا یمنعک عن الایمان بالقیامة و التّأهب لها و عن اقامة الصلاة، «مَنْ لا یُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ» الهوی یستعمل فی المعاصی و حقیقته میل النّفس الی الشّیء للشهوة. «فَتَرْدی» ای فتهلک فی القیامة و تعذّب بالنّار. قیل الخطاب للنّبی (ص) و المراد به امته.
قصّةُ العشقِ لا انفصام لها فُصِمَت ها هُنا لسانُ القال