لفح

معنی کلمه لفح در لغت نامه دهخدا

لفح. [ ل َ ] ( ع مص ) به شمشیر زدن کسی را. ( منتهی الارب ). ضربتی سبک زدن. ( تاج المصادر ). || سوختن. ( زوزنی ) ( ترجمان القرآن جرجانی ). سوختن آتش و گرما و سموم. لَفَحان. قال الاصمعی : ماکان من الریح لفح فهو حرّ و ماکان نفح فهو برد. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه لفح در فرهنگ فارسی

به شمشیر زدن کسی را یا سوختن .

معنی کلمه لفح در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَلْفَحُ: می سوزاند(لفح : مسمومیت جلدی که پوست صورت را خراب میکند )
تکرار در قرآن: ۱(بار)
. گویند: «لَفَحَتْهُ النَّارُ» یعنی آتش او را سوزاند (قاموس) در اقرب از اصمعی نقل شده باد گرمی که به کسی برسد لفح است و باد خنک نفح. و از ابن اعرابی نقل کرده: «اَللَّفْحُ لِکُلِّ حَرٍّ وَالنَّفْحُ لِکُلِّ بارِدٍ» معنی آیه: می‏زند آتش به چهره هایشان و آنها در آتش زشت منظرانند (نعوذباللَّه) این کلمه فقط یکبار در قرآن یافته است.

جملاتی از کاربرد کلمه لفح

پیر طریقت گفت: الهی در سر گرستنی دارم دراز، ندانم که از حسرت گریم یا از ناز، گریستن از حسرت نصیب یتیم است، و گریستن شمع بهره ناز، از ناز گریستن چون بود؟ این قصّه ایست دراز. مصطفی (ص) گفت: فردا در قیامت چشمها همه گریان بود از هول رستاخیز و فزع اکبر، مگر چهار چشم: یکی چشم غازی‌ای که در راه خدای زخمی بر وی آید و تباه شود، دیگر چشمی که از محارم فرو گیرند تا بناشایست ننگرد، سوّم چشمی که از قیام شب پیوسته بی خواب بود، چهارم چشمی که از بیم خدای بگرید، روی انّ داود علیه السلام قال: الهی ما جزاء من بکی من خشیتک حتّی تسیل دموعه علی وجهه؟ قال جزاؤه ان اومنه من الفزع الاکبر و ان احرّم وجهه علی لفح النّار.