جملاتی از کاربرد کلمه لعلم
لبت بدیدم و لعلم بیوفتاد از چشم سخن بگفتی و قیمت برفت لؤلؤ را
مرا گویی: دل از لعل تو خون شد چو لعلم را بدیدی حال چون شد؟
حقّه ی یاقوت لؤلؤ پوش گوهر پاش تو رسته ی لعلم ز چشم دُر نثار انداخته
به ملک و مال اگر کس کام دیدی ز لعلم کام خسرو جام دیدی
ببخش بر رخ چون کهربا و اشک چو لعلم از آن دو بُسَّد شیرین نصیبِ ما شکری کن
تو مرا خون دل به دیده کنی وز دو لعلم نمی دهی عنّاب
مخمور باده ی لب لعلم چه کم شود گر بشکنی ز نرگس مستت خمار ما
ز لعلم چاشنی جستی به بوسه نترسیدی دهانت را بسوزد؟
«خلیفهٔ جنید؛ اصلش از رودبار اصفهان. در شأن او جنید گفته: «ما رایت اجمع لعلم الشریعة و الطریقة و الحقیقة من ابیعلی الرودباری» در سال ۳۲۲ وفات نموده.»
اگر صد بوسه لعلم پیشکش کرد ز مال خویشتن بخشید،خوش کرد
به می در ز لعلم حکایت کنید به مستی ز چشمم روایت کنید