معنی کلمه لبا در لغت نامه دهخدا
لبأ. [ ل ِ ب َءْ ] ( ع اِ ) فله و آن اوّل شیر حیوان نوزاییده باشد و به هندی پیوسی است. ( منتهی الارب ). آغوز. ( برهان ). کال. ماک. فَلَه. فَلّه.گورماست. شیر غلیظ است که از وقت زادن حیوان تا سه روز میباشد، به هندی کهیل گویند و پیوسی نیز نامند. ( غیاث ). اول شیر حیوان بعد زادن. شیری که پس از انفصال مولود دوشند. شیری که گاه ولادت دوشند حیوان نوزاییده را. لبن َ رطب. ابوریحان در صیدنه گوید: ابن یمانی از ابوزید روایت کند لبأ به عربی شیری باشد که چون حیوان حمل بنهد اول چیزی که از پستان او بیرون آید آن باشد و غایت دو تا سه دوشیدن بیش نباشد و شیری که بعد از او آید عرب او را فصیح گوید لیث گوید. بهمزه مقصوره است و اول شیری است که چون حیوان حمل بنهد از او متولد شود و آن از شیر غلیظتر باشد. ( ترجمه صیدنه ابوریحان ). حکیم مؤمن در تحفه گوید: به فارسی فرشه و به ترکی آغوز نامند و آن شیر غلیظی است که بعد از ولادت سه چهار روزه دوشیده شود و یک وقیه او ده رطل شیر را غلیظ میکند و در تسمین بدن و تحریک باه محرورین مؤثر و بغایت مسدد و مورث فواق و مولد حصارة و دیرهضم و مصلحش شیرینیهاست. صاحب اختیارات بدیعی گوید: به شیرازی زهک و فله خوانند طبیعت آن سرد و تر بود و مصلح مزاج گرم بود و بدن را فربه گرداند و وی بطی الهضم بود و خلطی عظیم از وی متولد شود و دیر از معده بگذرد و از امعاء و نفخ در معده و درد پیدا کند و جشاؤی دخانی بود و مهیج فواق و مولد حصاة بود و چون با عسل بود غذا بسیار دهد و مصلح وی بود.