لب چرا
معنی کلمه لب چرا در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه لب چرا
تبسّم ندارد چرا غنچه بر لب چرا بلبل امشب نوایی ندارد؟
پیش دریا بهر روزی لب چرا باید گشود؟ ماهیان را در خم قلاب دیدن خوشترست
افسر اگر نه روز و شب مدحت یار می کند لعل ز لب چرا چکد گاهِ غزل سرائیش
ز نوش لب چو مرهم میندادی ز نیش لب چرا جانم بخستی؟
در خط شَوَم ز سبزه خط ّتو هر زمان تا لب چرا بر آن لب شکر فشان نهاد
وا گرفتی ز بیدلی شکری با چنین لب چرا چنان کردی
گر نمکدانی چرا شکر دهی ای لعل نوشین ورو توئی تنگ شکر ای لب چرا پیوسته شوری
از اشک لعل ساغر چشمم لبالب است تا لب چرا بر آن لب ساغر نهاده ای
چون سخنگویی از آن لب لطف باری ای پسر پس به شوخی لب چرا خاموش داری ای پسر
چونکه دلم به درد او هست حزین و مبتلا درد مرا ز لب چرا دوست دوا نمیکند