لب رود
معنی کلمه لب رود در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه لب رود
دمان تا لب رود جیحون رسید ز گردان فرستادهای برگزید
فرامرز تنها لب رود و دشت همی از بر پاس لشکر بگشت
گهی بر لب رود ساغر کشند گهی رود سازند و می درکشند
نغمه عود و لب رود و چمن وقت بهار پیش ما با رخ آن یار مدامست هنوز
مه فرودین وسر سال بود لب رود لشکرگه زال بود
با توانایی و قوت بهراسید همی پیل از آن شیر که کشتی به لب رود بیاه
حالی او تشنهٔ آبست و تویی رود روان از لب رود روان تشنه چسان برگردد
گر او از لب رود جیحون سپاه به ایران گذارد سپه را به راه
هرچه دیوار بود بر لب رود همه یکباره آمدند فرود
که گر قطره شد، چشمه بدرود باد شکسته سبو بر لب رود باد